بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۴۶ مطلب با موضوع «چهارپاره» ثبت شده است

۲۷
بهمن ۹۶

تپه ها صخره ها بد مسیرند؟

یا که پای دلم ناتوان است؟

روی آن قله پیری هویدا  است

باورش گفته او هم جوان است


هی نفس می زدند و گذشتند

لحظه های همیشه مسافر

زود حتما برای تو دیر است

نیمکت آفت راه عابر


دارم از کودکی تا به امروز

خاطرات فراوان تردید

مادرم جای من تا توانست

جا زد و اخم می کرد و ترسید


من به دنبال راه نجاتم

راه من راه مادر بزرگ است

او پر از خنده بادوام است

واقعا مادری بس بزرگ است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۴۴
محمد رحیمی
۲۲
بهمن ۹۶

حرف های قلمبه هم بلد است

پشت بندش سلمبه هم بلد است

جملاتی که من درآوردی است

خام خواری که دنبه هم بلد است


توی ره یافت می زند پشتک

آشنایی زدایی اش عالی است

واژه هایش مرصع و شیکند

محتواها اگر چه پوشالی است


مثل دروازه بان تیم ما

گر چه گل می خورد به آسانی

شیرجه های محشری دارد

که بوفون مانده غرق حیرانی


شعر های ضعیف و سست من

پیش وصفش نیاورد تابی

وای من مانده ام چه می گوید

ذهن را می کشد به کژ تابی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۵۱
محمد رحیمی
۲۵
آذر ۹۶

شعله بزن شعله که داغم کنی

منصرف از نور چراغم کنی

خاک نسوزم چه غم از اینکه تو

راهی صد کوره داغم کنی

پیش خودت فکر نکن باختی

این چه گلی بود که پرداختی؟

پخته شوم هرچه حرارت دهی 

ذوق کنی اینکه مرا ساختی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۷:۵۱
محمد رحیمی
۲۲
آذر ۹۶

توی شهر من این روزا شلوغه

بیا نصف جهان.نصفش دروغه

اگر چه زنده رودی مرده داریم

اگر تابوت غم برگرده داریم

بحمدلله والمنه سرابیم

خراب اندر خراب اندر خرابیم

خدا رحمت کنه زاینده رودو

با اون نیزار اطرافش که بودو

ننه می گفت با این جنب و جوشت

یه وخ کرکای نی در رد توگوشت

سفیدو رنگ فیروزه چه رنگی؟

نگو تاکسی .بگو شهر فرنگی

با گنبد ها تناسب داشت تاکسی

حموم های عمومی داشت واکسی

با دوستا کلبه ساحل می رفتیم

شبی .عصری.با اهل دل می رفتیم

پل خواجو نوای شعرو آواز

ستارو دمبک و سنتورو دمساز

زمین خاکی و فوتبال دستی

چه روزای خوشی در شور و مستی

شبا با دوز بازی سر می کردیم

بزرگارو با دعوا کر می کردیم

کتک می خوردیم و یادم فراموش

می خوابیدیم به زور برق.خاموش

تو تابستون به فکر پول بودیم

یا سربازی اگر مشمول بودیم

چه کارایی که حالا اسمشم نیس

چه حرفایی که حالا رسمشم نبس

دعا و نذری و آخوند و ملا

لسان الارض یا مسجد مصلا

با این چشمای کوچک چی ندیدیم

چه آش برگا یی و کاچی چشیدیم

خدا رحمت هر کی که رفته

ویا حفظش کنه هر کی نرفته

دلم تنگه برای اون همه رنج

غلط کردم دلم رفته براش غنج

کجایی شهر خلوت شهر پر دود

تو غمگینی برای نسل مردود

اگر ما عاشقیم و اهل دردیم

بیا دنبال شهر خود بگردیم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۶ ، ۰۰:۴۵
محمد رحیمی
۰۴
آذر ۹۶

دلم آیینه است و بی تقصیر

چون تورا می دهد نشان همه

فکر رسوایی تو و من نیست

چون که آیینه است و آن همه

باید آیینه ای شود دل من

که بفهمد خیال من شده ای

صورتت گرچه قاب او شده است

در حقیقت تو مال من شده ای

و نباید کسی به غیر از من 

محو خورشید صورت تو شود

او نباید خودش عمل بکند

تا دلیل کدورت تو شود

تا شعور دلم شود کامل

تو بزرگی کن و غروب نکن

می شود بازتاب طلعت تو

دل آیینه را رسوب نکن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۶ ، ۰۱:۲۰
محمد رحیمی
۰۱
مهر ۹۶

شعرهایم تمام شد اما

می چشی تازه تو نمک هارا

تو شعور مرا نمک زده ای

قیمتی کرده ای شتک ها را

اشک هایم تمام جوششیند

روح را در تلاطم آورده

در حسینه ها و مسجدها

کربلا.مشهدو قم آورده

اربعین و صفای تاول ها

پای دل تیر تیر می آید

چشمهاهم ندیده موکب را

همچنان شصت تیر می آید

شعرو پاها و اشکها انگار

با نگاه تو عاقبت دارند

شعرهایی که از تو می گویند

حس خوب مراقبت دارند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۶ ، ۱۹:۱۹
محمد رحیمی
۰۶
شهریور ۹۶

وسط روز گرم تابستان

تو به آیین مهر می گردی

شاید اوهام ذهن من باشد

ناقلا میل موسقی کردی؟


اصلا انگارصبح ها خورشید

به هوای تو می شود بیدار

تو ولی در مسیر خورشیدی

او دلش رفته یا تویی دلدار؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۶ ، ۲۱:۴۷
محمد رحیمی
۲۸
خرداد ۹۶

می شناسی مرا خدای حکیم

من همان حقه باز نامردم

گرچه قرآن بروی سر دارم

به کتت می رود که برگردم؟؟

شب قدرت اگرفروشی بود

توی بازار بورس می دیدیش

توی این مجمع ملایک و روح

رفته پاساژ ذهن من تا کیش

گردن هیدرولیکِ گردانم

وسط مجلس دعا گیر است

چشم هایم تلسکوپ هابل

که به ناموس خلق درگیر است

باز توبه از این دعا و ثنا

من حریف خودم نخواهم شد

یک خطا کار حرفه ای که منم

قهرمان دلم نخواهم شد

ولی اینبار مبتدی توبه

فارغ از هر فریب و دوز و کلک

به ملایک بگو که آدم شد

تا نگو یند، پشت من متلک

چاکرم ای خدای داش مشتی

قول من قول نیست یاری کن

قدر نزدیک مطلع الفجر است

تو کمک کن خودِ تو کاری کن.

 

محمد رحیمی

 

 

 

 

...................................... 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۱۹
محمد رحیمی
۰۵
ارديبهشت ۹۶

دل من حاجت عجیبی داشت

وقت تحویل سال .مردانه

آرزو کرد اینکه تا پایان

آرزو ها شوند ویرانه


یاد هندوستان نیوفتد فیل

بزند رسم عاشقی قندیل

هرچه شیرین و لیلی و عذرا

آنجلینا جولی زند زیگیل


دل من گرچه حرف تو مفت است

ضرر آرزوت هنگفت است

این محال است و فرض آن ممکن

طاق ابروی آرزو جفت است


می روی سمت هیزم خاموش

فکر هم می کنی شدی باهوش

آتشش را اگر که می دیدی

می شدی از حماقتت مدهوش .


دل من آرزوی تو عالیست

طبل آمال.طبل تو خالیست

پای این آرزو بمان و به جنگ

پهلوان پنبه است و پوشالیست

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۰۲
محمد رحیمی
۰۸
بهمن ۹۵

دلی زخم دار غم این زمانه 

شد ه خسته جان وبدور از نشانه

نه دستی که از مهر دستی بگیرد

نه مهری که دستی نشاند به شانه

پناهی نمی بینی اینجا درین شهر

به کامت نریزند چیزی مگر زهر

سلام تو بی پاسخ است ای غریبه 

دوروزی بمانی تو هم می کنی قهر

تو هم گر دوروزی دلت را نبینی 

ویک شاخه گل هم برایش نچینی

دلت آبی آسمان را نفهمد

شوی مثل دلمردگان این چنینی

یکی گویدم آشنایی کجا شد؟

چرا عاشقی مرد و باد هوا شد؟

غریبه بدان عشق رفت از دل شهر

از اینجا برو عشق ازاینجا جدا شد

سلام ای تو بوی خوش آشنایی

کجایی کجا مانده ای تو کجایی؟

به امید روزی که یادت بیایم

تو را آروز مندم ای اختفایی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۴۲
محمد رحیمی