بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۳۵ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۹
آذر ۹۵

این شب طولانی

ماه داشت با خودش زیر لب غرولند می‌کرد. آن شب، شب یلدا بود و همه اهالی کهکشان راه شیری رفته بودند شب‌چره / و ماه بیچاره تنها و دلگیر باید نور می‌تاباند به زمین. نه آجیلی نه میوه‌ای نه اختلاطی و نه هیچ چیز دیگر. دراین میان / فرشته کوچک و کنجکاوی آن دوروبر برای خودش گشت می‌زد که خیلی اتفاقی  دلتنگی‌های ماه را شنید و بی معطلی خودش را به دورهمی یلدا رساند. او هر چه از ماه شنیده بود را صاف گذاشت کف دست اهالی کهکشان. حالا همه می‌دانستند / ماه از نبودنش توی ضیافت چله ناراضی است . به هر صورت آن شب کمی طولانی تر از شب های دیگر گذشت. فکر کنید که خورشید با تصور اینکه دیر صبح می‌شود خواب مانده بود و ماه بیچاره این تاخیر رنج‌آور را هم باید تحمل می‌کرد. ماه با خودش گفت تلافی می‌کنم .چیزی که عوض دارد گله ندارد. ماه اندیشید که دنیا یک روز یلدا هم دارد. من آن روز دیر می‌آیم و این کار خورشید را تلافی می‌کنم.

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۵ ، ۲۲:۲۴
محمد رحیمی
۲۹
آذر ۹۵

دایره

ای تپش لحظه‌ها در نفس پنجره

ساحرۀ نقش‌ها درغزل نادره

غنچه زدیدار تو می‌شکفد تا کمال

باغ اقاقی تویی در چمن خاطره

کنگره در کنگره رود حیات از تو یافت

در دل کوه و کمر پر خم و پر چمبره

لذت دیدار باغ بوی خوش یاس توست

نقش و نگارت به دل ناب‌ترین منظره

شاپرک وصل‌جو لحظۀ پایان راه

مشتعل از بوی تو غلت زند دایره

بال و پر مرغ‌ها از تو به رقص آمده

بلبل و تیهو و سار چلچله و زنجره

قلۀ پر برف را دست سپید تو بافت

کولی شب خیز را سوتک تو حنجره 

گفت ندایی غریب در دل شاعر بگو

آنچه مرا می‌برد در دل صد خاطره

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۵ ، ۱۹:۳۸
محمد رحیمی
۲۷
آذر ۹۵

حسن کچل

بابابزرگ من درشکه رون بود

بستنی قیفی سه تا یه قّرون بود

خیابونا یا خاکی بود یا سنگی

با زندگی نه دعوا بود نه جنگی

اگر ماشین نبود ولی گاری بود

زیر زمینا رقیب انباری بود

پیتزا و کوفت و زهرمار نداشتیم

پیچوندن قول و قرار نداشتیم

به جون جدّم مث آدمیزاد

یه ضرب رفوزه می‌شدیم تو خرداد

معنا نداشت قبولی تو شهریور

چو پیچه بود پشت سر، این ور اون ور

تو مدرسه حسن کچل بودیم ما

شور و شر چندتامحل بودیم ما

یارکشی و دعوا خوراکمون بود

زمین‌های خاکی هلاکمون بود

شب تو خونه یه فص کتک می‌خوردیم

غذا نخورده هی نمک می‌خوردیم 

مامان می‌گفت ذلیل‌شده لباسات

تکلیف شب مونده با کلی درسات

پلستشن جایی نبود و ایکس باکس

ما نسل بچه های کاریم و واکس

دم دمای چله بی‌بی چلچله

آجیل که بو می‌داد می‌شد ولوله

تو خونۀ بابا بزرگ جا نبود

البته اون روزا که ناجا نبود

آخه شبیخون یه فوج مهمون

به جنگ خونین اَنار و دندون

خوردن آجیل‌های شور و شیرین 

جیغ و جر خاله و عمه نسرین

بازی بچه‌های قد و نیم‌قد

داد و هوار ناصر و اوس احمد

شکستن ظرفای میوه‌مالی

گم شدن سوزن و پرز قالی

یه خواستگاری بدون نوبت

با کلّی حرف و داد و قال و صحبت 

ناجا نخواد پس چیه جز معجزه؟

جواب بدی من و تو و جایزه

خدا کنه قدر همو بدونیم 

تا آخرش به پای هم بمونیم

کاشکی دلا با هم نشن غریبه

کسی نگه فدات بشم فریبه 

غم تو صدا و تو چشات نباشه 

سرما توی دشت صفات نباشه 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۵ ، ۲۳:۱۰
محمد رحیمی
۲۶
آذر ۹۵

غصه‌دار

ای رقص ناهمگون روح بی‌قرارم

صیاد بدمستی که در دامش شکارم

اعجاب من از دقت تیز تو پیداست

ای باد کولی از کجا دیدی غبارم؟

ابری به چشمت آمدم بی‌تاب باران

از روی مهر است این که می خواهی ببارم؟

آرام باش ای موج ناآرام  آرام

من ناخدای ترس‌های بی‌شمارم

گویی که این بازی به روحم سازگار است؟

ای روح بازیگوش، من راحت ندارم

با مرگ من آرام اگر گیری غمی نیست

این حرف را اول بگو جان می‌سپارم

ای کاش با من بودی ای روح پریشان

این لحظۀ آخر تو را من غصه دارم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۲۳:۰۸
محمد رحیمی
۲۶
آذر ۹۵

بوسه

برخیز ای خزان زده از جای بوسه‌ام

اکنون که تشنه‌تر شده گل‌های بوسه‌ام 

فردا که دل هوایی باغ تو می‌شود

شولا زتن درآر زگرمای بوسه‌ام

آیینه گیر پیش رخت موی برفشان

باور کن این من است نه امضای بوسه‌ام

ای وای اگر که طاقت معشوق سر رود

رسوا کند مرا سر غوغای بوسه‌ام

بیچاره من که دلم پاک کولی است

بیچاره دل که بنده آنجای بوسه‌ام

برخیز ای خزان زده اما بهاره خیز

آن گونه‌ای که رفتۀ اغمای بوسه‌ام

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۲۲:۴۵
محمد رحیمی
۲۶
آذر ۹۵

باغ گل

چشمه روان است و دلم چشمه‌ای ست

پاک و جدا از همه پیرایه‌ها

چشمه نباشد که بماند به جا

نیست هویدا به دلم سایه‌ها

باید ازین پس بر من جا کند 

شعر و غزل مملو از آرایه‌ها

جاری جوشان غزل مصحفی است 

پر شده از بوی خوش آیه‌ها

خانه اگر جای تغزل شود

باغ گلی هدیه به همسایه‌ها

زنده شود مادر شعر از غزل 

کودک دل پس بزند دایه‌ها

می‌گذرم از گله و حرف سرد 

چشمه کجا و خط شکوایه‌ها

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۲۲:۳۲
محمد رحیمی
۲۶
آذر ۹۵

نمی‌خوامت

نمی‌دونم چرا گاهی

منو احساس در اوجیم

میون آب دریا هم

اسیر جذبه موجیم

می‌دونم آخر قصه 

دلم می‌پوسه می‌میره

به احساسی که دل بستم

می‌گه زوده می‌گه دیرها


با تو نه اشک نه  لبخند

رسیدم آخر دنیا

برای من دیگه بسه

نمی‌خوامت  میشه آیا؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۱۰:۱۸
محمد رحیمی
۲۶
آذر ۹۵

حرف‌ها

ای تو شیرین تر از حلاوت جان

جان شیرین کجا شدی پنهان؟

تو چه آسان مرا رها کردی

دوره گردم به کوچه‌ها کردی

نکند یار دیگری داری؟

سر دلدار دیگری داری؟

بازی است این که می‌کنی با من؟

دلت از جنس چیست از آهن؟

فرصتی تا بگویمت غم دل

هستی آیا توام تو همدم دل؟

ماجراهای بیشماری هست

حرف‌های اثر گذاری هست

دلکم چون بهانه می‌گیرد

شعله در دل زبانه می‌گیرد

آتشی می‌زند بیا و ببین

شعله‌ور می‌شوم چنان و چنین

بارش ابر دیده پیدا نیست؟

دل من بی قرار و شیدا نیست؟

تو نگفتی که حرف ما حرف است؟

درد هجران فراتر از ظرف است

وای بر صید بینوا صیاد

از چه رو برده‌ای تو صید از یاد؟

آمدی آتشی بپا کردی

رفتی و خوب پا به پا کردی

مهربانی مگر چه غم دارد؟

که خمار تو سیل غم دارد؟

با خود اندیشه کن که کاری هست

سر این کوچه بی قراری هست

باید از او کنیم دلجویی

در حریفان مگر چه می جویی؟

هر شبی را که از تو باشم دور

حال من می‌شود بسی ناجور

مست تر از من خمار آلود

تو کجا دیده‌ای بیاور زود؟

یا بیا جان خسته را بر گیر

یا مکن بیش ازین مرا دلگیر

من دل رفته را نمی‌خواهم

هر چه خواهی بگو که خودخواهم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۰۰:۲۹
محمد رحیمی
۲۳
آذر ۹۵

رنگ

خداوندا مرا غم بیش از این ده

اگردور از غمم رنگی حزین ده

غم  و لبخند یاران قرینند

مرا شادی شادی آفرین ده



۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۵ ، ۲۲:۱۱
محمد رحیمی
۲۳
آذر ۹۵

گرم باده

و ما تا صبح گرم باده بودیم 

برای هر سخن آماده بودیم

کلامی جز کلام دل نگفتیم

و چون مهری پر سجاده بودیم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۵ ، ۲۲:۰۶
محمد رحیمی