۰۸
دی ۹۵
نمیدانم
نمیدانم کجا روزی تو را دیدم نمیدانم
کجا یک شعر زیبا از تو بشنیدم نمیدانم
چه ها گفتیم آن ایام رویایی به همدیگر
چهها پرسیدی از من یا چه پرسیدم نمیدانم
چه در آن وهله اول درون چشم شهلایت
به چشمم آمد و بر خویش ترسیدم نمیدانم
چه آمد برسرم از بیوفاییهات وا فریاد
چه شبهایی که که غرق اشک نالیدم نمیدانم
گمان کردم که گیسوی تو در مهتاب پیدا نیست
چگونه شمس عمرم بر تو تابیدم نمیدانم
به طوفانی که از عشقت درونم کردهای برپا
به شب هر شب چو جسم موج لرزیدم نمیدانم
منم آن بلبل شیدا که بر گل سخت محتاجم
چگونه بر مرام گل پلاسیدم نمیدانم
امیدم رفت دیدم رفت اما ناز تو بسیار
ازین کوچه چگونه تلخ کوچیدم نمیدانم
۹۵/۱۰/۰۸