۲۷
بهمن ۹۶
تپه ها صخره ها بد مسیرند؟
یا که پای دلم ناتوان است؟
روی آن قله پیری هویدا است
باورش گفته او هم جوان است
هی نفس می زدند و گذشتند
لحظه های همیشه مسافر
زود حتما برای تو دیر است
نیمکت آفت راه عابر
دارم از کودکی تا به امروز
خاطرات فراوان تردید
مادرم جای من تا توانست
جا زد و اخم می کرد و ترسید
من به دنبال راه نجاتم
راه من راه مادر بزرگ است
او پر از خنده بادوام است
واقعا مادری بس بزرگ است
۹۶/۱۱/۲۷