۱۵
اسفند ۰۰
با غزل،ادعا، نمی آیی
با تب سرد ما، نمی آیی
تو وجودت پُر از ظهور اما
اینچنینی که ما، نمی آیی
تو خودت با خدا کنار بیا
قید ما را بزن، سوار، بیا
از کویر ، انتظار باران نیست
در زمستان بزن، بهار بیا
همه ی عمر، در خیال توایم
ظاهرا عاشق جمال توایم
ولی از ما مخواه، همراهی
ما زبان بازها، وبال توایم
ماه شعبان به نیمه نزدیک است
واقعا جشن هایمان شیک است
نور، آواره ی خیابان هاست
گورِ دلها، چقدر تاریک است؟!!!!!
محمد رحیمی
۰۰/۱۲/۱۵