بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۳۳ مطلب با موضوع «طنز کلاسیک» ثبت شده است

۱۹
مرداد ۰۰

همیشه هم خوب نیست، زیادی مثبت باشی و جالب هم نیست که بگذاری، هر بلایی که می خواهند، سرت بیاورند و تو تنها تحمل کنی و لب از لب باز نکنی. ببین عاقبت مرا!!.تا می شد و خواستند،  با آن لگد های دردناکشان، از من پذیرایی کردند و همین که بخاطر وحشی گری هایشان، به این حال و روز افتادم، یک گوشه رهایم کردند و رفتند.

اینها ، ناله ها و درد نامه ی آقای توپ فوتبال بود. اما یک جمله خاص، وسط حرف های آقای توپ، کاسب شدم. یک جمله طلایی.گِرد و دایره که باشی، محکومی تا با همه پدیده ها و شکل ها و دلها، راه بیایی.آخر، دایره، اهل گذشت و دوستی و ندیدن و نشنیدن است.چون دایره، کامل ترین شکل هندسی هستی است.‌بی هیچ زاویه ای با هستی.‌با هیچ تنابنده ای مشکل و مساله ای ندارد.این یعنی ، تُو سری خورِ همیشه راضی. نه. نه . خوب نیست که خیلی هم مثبت باشی. گاهی باید خیس و گِلی، چنان با سرعت و فشار ضربه، بچسبی به بینی یا شکم بازیکن، که نفسش بنده بیاید و از درد بخودش بپیچد. اینطوری شاید گاهی ترا هم به حساب بیاورند و همیشه تُو سری خور نباشی.تنها ویژگی دایره بودن ، این است که دست و سر و پا نداری. البته بظاهر امر.وگرنه تمام این شکل کامل هندسی، ضرر خالص است. تا دایره نباشی، متوجه ضررهایش نمی شوی.

محمد رحیمی.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۰۰ ، ۰۱:۳۹
محمد رحیمی
۱۷
تیر ۹۹

اِگِر شعورِد می رِسِد، ماسک بِزِن نمیری

اِگِر که زورِد می رِسِد، ماسک بِزِن نمیری

کِس بِه کِسی نیس می بینی مواظبی خودِد باش

فامیلی دورِد می رِسِد ماسک بِزِن نمیری

اِز کِسا کاراد تا می شِد بوگو نیان دیدنی

گیرِس، حضورِد می رِسِد  ماسک بِزِن نمیری

محمد رحیمی

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۹ ، ۲۱:۵۵
محمد رحیمی
۱۱
ارديبهشت ۹۹

مثل بُز نشسته ام و به نقطه ای نا معلوم خیره ام.ناگهان عین عقاب شیرجه می زنم روی اعصاب خودم که؛ چه مرگته؟ قوز کردی یه گوشه و رفتی در عالم هپروت.آخه اوزگل قاز قولنگ ، پاشو محض رضای خدا، یه بارم که شده، این آقا داییتو تکون بِدِه و گِلی به سرت بگیر. منم که وقتی به خودم گیر میدم ، روی هرچی سیریشه  سپید می کنم.و ادامه میدم: خاک دو عالم برسرت که گند زدی به جوونی و میون سالیت. آخه گوسفند، این همه فرصتی که خدا حیف کرد و به تو داد، به گربه سیاهه داده بود، الان سلطان جنگل بود.‌نیگاش کنا؛ عین چُرتیای خمار و آویزون ، بق کرده به یه جایی که نمیدونه کجاس، به هیج جا. بخدای احد و واحد ، فقط دلم می خواد یه بار دیگه، فقط یه بار دیگه، چشمم به قیافه آکله و نحست بیوفته که یه گوشه کز کردی به یه نقطه و خیره شدی به افق. خودم افقیت می کنم. حالیت شد؟؟ 

وخودم که از من حساب نمی بره، با بی حوصلگی و غرو لند زیر زبان می گه: وای ترسیدم. باشه سالار، غلط کردمو بگم؛ ول می کنی؟! شکر خوردم.

یه عمره که همین ماجرا وجر و منجر بین من و خودمه . و تا هر دو زنده ایم ، بی شک این سریال ، تمام نشدنی و تکراری ادامه داره.

ولی تا بحث ، ازین فلسفی تر نشده، خدمت با سعادتتون عرض کنم که منو خودم ، همیشه هم مثل سگ و گربه نبودیم، و رفاقتی و محبتی بین ما بر قرار بود. اما بالاخره دراین دنیای نسبی و ممکنانی ، هر شروعی ، پایانی داره و تضمینی هم وجود نداره که پایان همه قصه ها، اونطوری که تو دلت می خواد ، پیش بره. 

خودم ، روز به روز بی حال تر و بی انگیزه تر شد و دل، به هیچ کارو پیشرفت و خلاقیتی نداد. گاهی شب تا صبح و صبح تا شب، یه گوشه تمرگیده بود و یا زیر لب چیزی می گفت یا به دور دست ها خیره شده بود. کاری که هنوز هم داره ادامه میده. شما سر بزنگاه رسیدین و شاهد یکی از آن جر وبحث های داغش بودین. خودم برخلاف من، علاقه شدیدی به انزوا و گوشه گیری داره، و خیالات تاریکش اجازه بیدار شدن تخیل مثبت رو بهش نمیده، من هم پاسوز خودم شدم و هم پای خودم پیر شدم.‌فرصت های خوبی داشتم که به خاطر در جا زدن خودم تباه شد و سوخت.

 

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۱۸
محمد رحیمی
۲۰
اسفند ۹۷

کاش عید از میان ما برود

با عزا بیشتر هماهنگیم

در عزا انتظارمان خواب است

عید با روزگار ، در جنگیم

در عزا دخل و خرجمان جور است

عیدها مثل نقطه چین ، لنگیم

چه بگویم که دردسر نشود

عیدها در عزای صد رنگیم

در عزا اقتصادمان شاد است

بی خیال نجات فرهنگیم

محمد رحیمی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۳۹
محمد رحیمی
۲۵
بهمن ۹۷

تا حلقه محاصره ام را تو بشکنی

هر طور می توانی عزیزم تو، کام هیر

کابوس های هر شبه ام را تمام کن

اشکی نمانده تا که بریزم تو، کام هیر

(اوری بیوتی فول) شود حال ناخوشم

پایان بده به جنگ و ستیزم تو، کام هیر

گفتند عارفان که فقیری سعادت است

در راه عشق، بی همه چیزم تو، کام هیر

مرگا به من که (آیم سو ساری)از تو بشنوم

کز دام جسم ، تلخ گریزم تو، کام هیر

محمد رحیمی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۷ ، ۱۷:۰۵
محمد رحیمی
۲۲
آبان ۹۷

تا بحال دقت کردی ،  هرچیزی که تلخ تره، خاصیت بیشتری نسبت به  هر چیز شور و شیرین و ترش داره؟ 

با خودت عهد کن ازین به بعد، از تلخ کامی هات ، اینقدر کابوس نساز و شکایت نکن🤔😎

محمد رحیمی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۷ ، ۱۸:۱۲
محمد رحیمی
۲۹
مهر ۹۷

وقتی کسی بی خبر می گذارد و می رود، یا

از مخاطب سیر است، یا از خطابه سیر است، 

یا

کلا سیر است🤔

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۷ ، ۱۵:۵۳
محمد رحیمی
۲۸
مهر ۹۷

بعضی هارو اصلا نمیشه تحویل گرفت.

کافیه یه لبخند ساده بهشون بزنی

یک راست میرن سر یخچال، 

هوای سرد سیخی چند؟

محمد رحیمی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۷ ، ۲۳:۲۵
محمد رحیمی
۲۸
خرداد ۹۷

دور و برش پر شده از آشنا

مش کرم و ماه رخ و عم قلی

درج شده یار نظر کرده اند

حج فرج و اوس رجب و لپ گلی

طرح نیاورده عزیز دلند

کله چغندر بچه و کاکلی

کور شود چشم حسود و بخیل

بابلی و زابلی و آملی

این دو سه روز آمده جولان دهی

روی چمن،  توی سالن، ساحلی

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۲۶
محمد رحیمی
۰۴
خرداد ۹۷

به من میگن شاعر طنازیا

فوق تخصص تو همه بازیا

چه بازیای بومی و محلی

چه بازیای هوشی و جدولی

توی تلگرام تا بودیم بد نبود

آمار ممبرا زیر صد نبود

بازدیدامون بالای چن هزار بود

سواد بازی کانالش بکار بود

حالا که ایتا و سروش و گپ شد

کشتی تایتانیک بودیم که چپ شد

بگذریم از گلایه های کاری

سودی نداره نق و بیقراری

بچه بودیم بازی سواد نمی خواس

یه منچ و مارو پله بود و یک تاس

الک دولک قایم باشک یا سک سک

سبیل آتشین فقط میداد شک

حالا باید بگیم چی خوبه چی بد

گیج میزنیم فاصله دارو ممتد

بچه ها مصرف می کنن بازی رو

خوب می بینی هر چه که می بازی رو

اون روزا اسباب بازیا ساده بود

عروسکی ، توپی که آماده بوده

ریش و سبیل بابا همبازی بود

خر سواری رو بابا هم بازی بود

حالا میگیم این بده و اون خوبه 

کودکمون تو تبلتش میخکوبه

بازیای خشن فشن زیاده

بچه هامون سواره، ما پیاده

نه احترامی نه خوراک و خوابی

ندارن اعصاب درس حسابی

بیشترشون ضعیف و کم جون شدن

شبیه زردک اندو کم خون شدن

تکنولوژی خوبه ولی به مقدار

نباس بشیم باهاش نحیف و بیمار

این همه بازیای بومی داریم

هوشی و جمعی و عمومی داریم

باید بشیم همبازی بچه ها

همبازی شون بشیم و لو کوچه ها

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۵۱
محمد رحیمی