بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۱۳۸ مطلب با موضوع «غزل» ثبت شده است

۲۰
دی ۹۷

تمام حسرت یک عمر، ناله و افسوس

بیا به خواب من امشب اگر چه نامحسوس

برای عاشقی امشب بهانه لازم نیست

چنین که شبپره و ماه هست یا فانوس

برای آنکه بیایی به قلب خواب زدم

که از صلابت رویای تو رود کابوس

برای من شب قدر است تا تو برگردی

شبی که ورد زبانم تویی تو، یا قدوس 

هزار گونه برای رسیدنت مردم

هزار غنچه به دروازه گلت محبوس 

دوباره حسرتم آغاز می شود با آه

اگر نیامده باشی به خواب من، افسوس

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۷ ، ۱۶:۲۸
محمد رحیمی
۱۴
دی ۹۷

من بیایم گل من، با تو ، به مهمانی ها؟؟

تا تو آسان نروی سمت پریشانی ها؟؟

عشق من، دست خودم نیست ، بهم می ریزم

جنگ برپاست بدون تو، نمی دانی،  ها

هی بپیچان و برو  این ور و آن ور، بی من

پس چه شد آن دل شیدا و غزل خوانی ها؟؟

من بدون تو درین خانه بمانم تا کی؟!

تا که کافر بشود در تو مسلمانی ها!!!؟؟

یک شب از جانب شیراز ، تو را میخواهند

یک شب از منطقه خرم گیلانی ها!

دل من بی تو پر از پرسه آیا شده است

با تو باشم برود بی سر و سامانی ها

دست بردار ازین گشت و گذارت بی من

تا به پایان برسد دوره اشکانی ها

محمد رحیمی


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۷ ، ۰۲:۵۳
محمد رحیمی
۰۱
دی ۹۷

عمرم رسوب کرده به یلدای دیگری

در انتظار تلخ مبادای دیگری

وقتی قرار نیست خدا چشمکی زند

آخر چرا امید، به فردای دیگری!؟

امشب دوباره آمده بودند شب چره

یلدا بهانه بود به بادای دیگری

خسته، نفس بریده، خدایا چه شد که من

دور از جماعتم به فرادای دیگری؟؟

شب شد، شب تولد مرگی سیاه و سرد

بامن دلی نماند و سویدای دیگری

یلدا برای زخم دلم خواب دیده است

یوسف،؟ نه، خواب یهودای دیگری

گم می شوم برای همیشه درون خود

یلدا، برو، به خانه ی شیدای دیگری

محمد رحیمی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۷ ، ۱۶:۴۲
محمد رحیمی
۲۸
آذر ۹۷

اتفاقی آمدو حالی به حالی بود و رفت

خب چه بهتر، اصلن او عشق خیالی بود و رفت

هی برایم نقشه های جور واجوری کشید

چون معما آمد و ذاتش سوالی بود و رفت

شیطنت هایش برایم رنگ و بویی تازه داشت

دیر فهمیدم که عشقش دستمالی بود و رفت

کلی از قشم و ابوموسی برایم قصه گفت

دست آخر دستم آمد او شمالی بود و رفت

ای دل غمدیده چشمت آب مروارید داشت؟ 

شانس آوردی که یارو دست خالی بود و رفت

عشق های لحظه ای یعنی عمارت روی آب

شاعر این شعر اهل ماست مالی بود و رفت

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۷ ، ۱۴:۰۸
محمد رحیمی
۲۷
آذر ۹۷

توی این شعر، چه وسواس قشنگی است گلم

تازه در لحظه حساس قشنگی است گلم

پنجره قاب عجیبی است برای شاعر

خالق شعر، چه عکاس قشنگی است گلم

خلق هر ثانیه از حالت عاشق سخت است

خودمانیم چه احساس قشنگی است گلم

تو به اندازه یک آلبوم از عکس پری

عشق، قیراطی الماس قشنگی است گلم

شعر خوبی است ولی حد تو بیش از اینهاست

این غزل گرچه که مقیاس قشنگی است گلم

محمد رحیمی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۱:۳۳
محمد رحیمی
۲۴
آذر ۹۷

خسته ام از تو که درگیر نگاهم نشدی

از تو که ملتفت این همه آهم نشدی

حالم از عاشقی یکطرفه آشوب است

قد مهتاب، پناهنده چاهم نشدی

شاعری کردم و پروانه شمعت بودم

و تو آن قافیه گاه به گاهم نشدی

خسته ام از دل طوفان زده مواجم

اینکه فانوس شب مست و سیاهم نشدی

(کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد)

خسته ام از تو که هم    بودی و راهم نشدی

محمد رحیمی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۷ ، ۱۰:۵۸
محمد رحیمی
۲۴
آذر ۹۷

خسته ام از هر چه تو، از هر چه عشق

تا نفس دارم  دعایت می کنم

خواهشن دیگر سراغ از من نگیر

کر شو تا دیدی صدایت می کنم

بعد ازین قلبم دژی مستحکم است

نشنوی جان را فدایت می کنم

تور خود را جای دیگر پهن کن

بی تو احساس رضایت می کنم

بی وفای سنگدل بدرود تو

از تو دوری را رعایت می کنم

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۷ ، ۰۱:۵۴
محمد رحیمی
۰۵
آذر ۹۷

می گذارم بروی با سر پر مشغله ات

تو بگو من چه کنم با دل بی حوصله ات؟

مثل یک مار،خزیدی پس یک گوشه ی دنج

تا  که در گیر خودت باشی و آن مساله ات

(بی تو مهتاب شبی،باز از آن کوچه )....ولی

از کجا بین من و تو زده شد فاصله ات؟

(ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری)

خبری نیست ، ببر با خودت این هلهله ات

(من سر گشته هم از اهل سلامت بودم)

تا کشاندی تو مرا در گسل زلزله ات

دل من عاشق آن(شور و شر عشق) تو شد

از کجا باز بجویم دل مست یله ات؟

عشق، نه، قصه نه، افسانه نه، این یعنی چه؟

ظاهرا موش قضای تو جویده  بله ات!!!

محمد رحیمی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۷ ، ۱۶:۰۸
محمد رحیمی
۰۱
آبان ۹۷

قطره اشکی چکید بر کاغذ

شور شیرین شد این غزل انگار

چشم شاعر اگر چه بارانیست

می کند خنده های معنا دار

نیست در قلب عاشقش جز او

(لیس فی الدار غیره دیار)

باز انگار چشم و هم چشمی

شاعری را کشانده بر اصرار

غزلش در مسیر سیلی بود

خانه شد بر سر حبیب آوار

بدتر از آن که گفت دلدارش

شاعری شد عزیزم آخر ، کار!؟؟؟

محمد رحیمی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۴۵
محمد رحیمی
۲۷
تیر ۹۷

من عاشقم و رنگ به رخسار ندارم

از بعد تو با هیچ کسی کار ندارم

تو آمدی و قلب مرا بردی و اکنون

جز تو نه دیاری و نه دیار  ندارم

بی تاب ترین عاشق بی نام و نشانم

از گفتن این شعر، ببین عار ندارم

بر دارترین رشته زلف تو منم من

منصور زمان توام و دار ندارم

ای عشق بیا جسم من و جان من از تو

در ماندن خود بی تو که اصرار ندارم!!!

سر گرم تماشای جمال توام ای حور

این است که چشمی سوی اغیار ندارم

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۷ ، ۰۰:۱۶
محمد رحیمی