بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۱۳۸ مطلب با موضوع «غزل» ثبت شده است

۳۱
خرداد ۹۹

ای یار مهربان، تو چرا پاره پاره ای؟

قدِّ سهیل، دوری و اکنون ستاره ای؟

شرمنده ام که قدرتو در پیش من گم است

رنگت چرا پریده و اهل کناره ای؟

من قول می دهم که تورا هی ورق ورق

از جان بخوانمت که بدانی چکاره ای

حالم بد است و با تو مداوا میسر است

زیرا دوای درد من و راه چاره ای

در کار خیر، حاجت هیچ، آخرش چه بود؟

درکار خیر، حاجت هیچ استخاره ای

محمد رحیمی

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۹ ، ۱۷:۳۶
محمد رحیمی
۲۶
خرداد ۹۹

نفسم را گرفته این بن بست

واژه هایم اسیر تکرارند

خود زنی های گاه و بی گاهم

به نظر می رسد خود آزارند

تو کجایی که ازسرم سدّها

دست های بلند، بردارند؟

هرشب این خواب های طوفانی

موج هایی غریبه می آرند

خسته ام از توهم دریا

که گرفتار موج انکارند

چشم هایم نمی شوند آرام

کورشان کن خدا، سزاوارند

ولی انگار سدّ ترک برداشت

خواب هایم چقدر حق دارند!

 

محمد رحیمی

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۲۵
محمد رحیمی
۱۴
ارديبهشت ۹۹

از قلم افتاد هر کاری که با دل می کنی

همچنین آب گوارایی که تو گِل می کنی

از قلم افتاد یا من در وجودم کینه نیست

ساده می گیرم به تو آن را که مشکل می کنی

در خودت آیینه بندانی به راه انداختی

با کدورت روشنی هارا تو باطل می کنی

چند لحظه مکث کن شاید تو هم پیدا شدی

سخت فرجام بدی شد اینکه با دل می کنی

من برایت راه هارا نور باران کرده ام

راه را گم می کنی تکذیب ساحل می کنی

من برایت شهد شیرین رفاقت می شوم

وای بر تو چون مرا زهر هلاهل می کنی

 

محمد رحیمی

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۴۹
محمد رحیمی
۰۶
فروردين ۹۹

یادمان داد که بهتر باشیم

دائما قند مکرر باشیم

یادمان داد تمیزی بد نیست

بیشتر با سر و همسر باشیم

یاد آورد که آلبوم داریم

گفت در فکر برادر باشیم

بچه ها تازه پدر دار شدند😉😁

نزدشان بی جَرو مَنجر باشیم

یادمان داد، روی ریل زمان

گاه گاهی شده، پنچر باشیم

یادمان داد که خانه خوب است

کرونا گفت که بهتر باشیم

 

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۵۷
محمد رحیمی
۲۲
مهر ۹۸

رو مگیر از من دلخسته تو ای انس مدام

که دل شاعر من با نفست داشت دوام

تپش قلب مرا کُند تر از پیش ببین

بغض در بغض نشسته توی تردید صدام

با تو ای شعر نفس گیر، دلی خوش دارم

توی تاریکی شب ها که ندارم آرام

شعر خوبم، من بیچاره، دراین تنهایی

تو که باشی نروم در دل هر مطرب و جام

بعد از این هرچه بخواهی بسرایم لاغیر

بعد ازین با لب تو شعر بگویم بی نام

محمد رحیمی

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۸ ، ۱۵:۴۲
محمد رحیمی
۱۴
شهریور ۹۸

برای دیدن چشمت شتاب خواهم کرد

تمام آیِنِه هارا جواب خواهم کرد

بلور چشم تو زیباترین نیاز من است

بر این نیاز مقدس شتاب خواهم کرد

اگر چه ثانیه ها آیهء عذاب منند

تمام ثانیه هارا حساب خواهم کرد

غزل که تاب ندارد برای گفتن تو

هزار مثنوی از تو کتاب خواهم کرد

چراغ روشن چشمت هزار خورشید است

به احترام تو خورشید را قاب خواهم کرد

(شرار آه دلم تا زبانه می گیرد)

به وعده های چنانی مجاب خواهم کرد

اگر که پا بگذاری به چشم بی خوابم

دو چشم خسته وبی تاب را خواب خواهم کرد

محمد رحیمی

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۴۷
محمد رحیمی
۲۳
اسفند ۹۷

در سرم کاش کمی عقل معاشی هم بود

فرصت کار درستی و تلاشی هم بود

بعد یک عمر پل عابر بی خیر شدن

بر سر سفره من کاسه آشی هم بود

از مداد العلما بی نوکیش بر جا ماند

قلمم را که شکستند ، تراشی هم بود

هر کس از راه رسید ، آمد و زخمی نو زد

التیامی که نه، ای کاش خراشی هم بود

شعر هم اسلحه ای سرد شده مثل خودم

کاش در شعر، تقلای کلاشی هم بود

محمد رحیمی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۳۰
محمد رحیمی
۰۳
اسفند ۹۷

راه گلو را بست، بغض نفس گیری

من تازه فهمیدم، بد جور در گیری

کابوس شب در خواب، کابوس بیداری

با اینهمه کابوس، از فکر من سیری

وقتی دلت لرزید، ای کاش می دیدی

صحرای محشر شد، مجنون زنجیری

دیشب جوان بودم، از آرزو سرشار

امروز برف آمد، نفرین برین پیری

این شعر تلخم را، وقتی که می خوانی

یعنی تو همچون من، درگیر تفسیری

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۷ ، ۱۴:۳۱
محمد رحیمی
۱۶
بهمن ۹۷

عشق در من بی نهایت می شود با دیدنت

دیدنت رویاست با حال مرا پرسیدنت

من بگویم دوستت دارم ترا خیلی زیاد

قد دنیا کیف دارد حالت نشنیدنت

لحظه ها انگار سرمست حضورت می شوند

روح آرام مرا رقصان کند پاییدنت

ای خروش بی بدیل موج های بی صدا

می پرستم عشق را در ساحل بوسیدنت

این سکوتت را اگر لبخند جبران می کند

ذوق مرگ حس و حالت باشم و خندیدنت

محمد رحیمی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۰۸
محمد رحیمی
۰۳
بهمن ۹۷

ترا گاهی تماشا می کنم از قاب یک توری

ترا  در اوج زیبایی، ترا که سخت مغروری

ترا وقتی فرستادند اینجا پیش من حتمن

برای مستی من آمدی ، آیات انگوری

به آتش می کشی هرشب تو دریارا ، به من گفتند:

که حکمت دارد این آتش فشانی های منظوری!

طنین گام هایت میل عاشق پیشگی دارد

پری رویان دریا عاشقت هستند بد جوری

فقط یک لحظه یک لبخند، این چیز زیادی نیست

به این هم راضیم، لبخند تو با سرعت نوری

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۷ ، ۰۱:۱۲
محمد رحیمی