۰۱
دی ۹۷
عمرم رسوب کرده به یلدای دیگری
در انتظار تلخ مبادای دیگری
وقتی قرار نیست خدا چشمکی زند
آخر چرا امید، به فردای دیگری!؟
امشب دوباره آمده بودند شب چره
یلدا بهانه بود به بادای دیگری
خسته، نفس بریده، خدایا چه شد که من
دور از جماعتم به فرادای دیگری؟؟
شب شد، شب تولد مرگی سیاه و سرد
بامن دلی نماند و سویدای دیگری
یلدا برای زخم دلم خواب دیده است
یوسف،؟ نه، خواب یهودای دیگری
گم می شوم برای همیشه درون خود
یلدا، برو، به خانه ی شیدای دیگری
محمد رحیمی
۹۷/۱۰/۰۱
سر آخر، چیزی که به حساب می آید تعداد سالهای زندگی شما نیست
بلکه زندگی ای است که در آن سالها کرده اید