۰۵
آذر ۹۷
می گذارم بروی با سر پر مشغله ات
تو بگو من چه کنم با دل بی حوصله ات؟
مثل یک مار،خزیدی پس یک گوشه ی دنج
تا که در گیر خودت باشی و آن مساله ات
(بی تو مهتاب شبی،باز از آن کوچه )....ولی
از کجا بین من و تو زده شد فاصله ات؟
(ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری)
خبری نیست ، ببر با خودت این هلهله ات
(من سر گشته هم از اهل سلامت بودم)
تا کشاندی تو مرا در گسل زلزله ات
دل من عاشق آن(شور و شر عشق) تو شد
از کجا باز بجویم دل مست یله ات؟
عشق، نه، قصه نه، افسانه نه، این یعنی چه؟
ظاهرا موش قضای تو جویده بله ات!!!
محمد رحیمی
۹۷/۰۹/۰۵