۲۶
آذر ۹۵
باغ گل
چشمه روان است و دلم چشمهای ست
پاک و جدا از همه پیرایهها
چشمه نباشد که بماند به جا
نیست هویدا به دلم سایهها
باید ازین پس بر من جا کند
شعر و غزل مملو از آرایهها
جاری جوشان غزل مصحفی است
پر شده از بوی خوش آیهها
خانه اگر جای تغزل شود
باغ گلی هدیه به همسایهها
زنده شود مادر شعر از غزل
کودک دل پس بزند دایهها
میگذرم از گله و حرف سرد
چشمه کجا و خط شکوایهها
۹۵/۰۹/۲۶