گل به محض شکفتنش گل شد
بهتربن استعاره سنبل شد
خسته بودو نشست بر شاخه
خواندگنجشک تا که بلبل شد
زیر آواز میزد و می خواند
دور می فای عاشقی سل شد
گل و بلبل یکی شدند از شوق
شور با عشق در تعامل شد
گل به محض شکفتنش گل شد
بهتربن استعاره سنبل شد
خسته بودو نشست بر شاخه
خواندگنجشک تا که بلبل شد
زیر آواز میزد و می خواند
دور می فای عاشقی سل شد
گل و بلبل یکی شدند از شوق
شور با عشق در تعامل شد
فندق بجای مغز تو دارد خجالتی
ازبس پری تو از خلع بی اصالتی
یعنی بجای ارزن فهمت بیا بگیر
یک مغز منفصل که پذیرد وکالتی
توحید ناب.ساحت درک کلاغ نیست
اما کلاغ هم نشود چون تو پاپتی
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
حتی برای هجو تو تنگ است فرصتی
داشت می آمد به سمت من ولی تردید داشت
گرچه بر عشقی که دارد دایما تاکید داشت
مثل دریا چند روزی ساحلش آرام بود
ظاهرش آرام بود و باطنش تشدید داشت
خوب می دانست قلبم می تپد با عشق او
عشق را می خواست اما لحن او تهدید داشت
کوی احساسش پر از عطر خوش ایثار بود
صد هزار افسوس شک در جان او تقیید داشت
مرگ بر الفاظ زیبایی که قلبم را شکست
ننگ بر این عشق ها که حالت امید داشت
دلم مثل خیابانی که داغ است
و تابستان امانش را گرفته
تبش را برده بالا تا بسوزد
به نامردی زبانش را گرفته
تنش درگیرخط های موازیست
خطوطش آسمانش را گرفته
گرفتارجنون ترمز است و
صدای بوق جانش را گرفته
به من گفتند می آید کسی که
اجل از او زمانش را گرفته
و او مثل تنوری سنگداراست
ولیکن جبر نانش را گرفته
چون چشم ها درطاق ابروها
افتاده ام در دام آهوها
رنگ نوازش دارد این لبخند
چون شانه ها در خرمن موها
جنس کبوترها ی دوارت
همسایه هایی بهتر از قوها
از آسمان آویز دستانت
تحویل می گیرد در آنسوها
هر چار فصل اینجا فقط یک فصل
آن فصل هم مختص شب بوها
تو هشتمین دروازه عرشی
ای ضامن صیاد آهوها
مرا صدا بزن به سایه سارمهربانیت
شکن حصار غصه را بخوان مرا به بیشه زار
رگ ستار می شود که بی صدا رها شود؟
تب بهار می شود که جا کند به شوره زار؟
تو کهکشان روشنی به آسمان دیده ام
صدای آسمانیت کجا و نغمه ی هزار؟
پل نوازش منی دلیل خواهش منی
تو که نیایش منی نه صد که بارها هزار
از بس که هی قد می کشی
نقاش خوبی می شوی
با غلتهای بیشتر
فراش خوبی می شوی
دیوانه ی وارونه ای
شبرنگ و دنگ و مبتلا
در غار تاریک دلت
خفاش خوبی می شوی
شاید اگر یک ثانیه
چشمت ببیند روز را
در ذات شرت شک کنی
اوباش خوبی می شوی
تابیده خورشید جهان
از پنجره تا پلکان
اما تو در خواب خوشت
ایکاش خوبی می شوی
از سیندره لا گم شده
یک لنگه کفش اما چه باک
با جن پینه دوز خواب
کفاش خوبی می شوی
این سور داد آن سور داد
همراه آب انگور داد
سلطان جنگ روده ها
کلاش خوبی می شوی
خوشحالم از آینده ات
این پهلو و آن دنده ات
از بس که هی قد می کشی
نقاش خوبی می شوی
برخیز ای خزان زده از جای بوسه ام
اکنون که تشنه تر شده گل های بوسه ام
فردا که دل هوایی باغ تو می شود
شولا درار از تن گرمای بوسه ام
در پیشگاه آینه گیسو فشانده ای
باور کن این من است نه امضای بوسه ام
ای وای اگر که طاقت معشوق سر رود
رسوا کند مرا سر غوغای بوسه ام
بیچاره من که حضرت دلدار کولی است
بیچاره دل که بسته آنجای بوسه ام
برخیز ای خزان زده اما بهاره خیز
جان ده مرا که رفته اغمای بوسه ام
آدینه آمدپیش رو ازآنچه میدانی بگو
این رابگوآن را بجواینجاوآنجاکوبهکو
ای آتش سوزان بیاگرمای دلسوزان بیا
گاهی بسوزان و بروگاهی بپیچان توبتو
دراین حوالی یک نفرمانده است از پای سفر
یک لحظه براوبگذری ازآتشت سازدوضو
دردمرادرمان تویی هجرمراپایان تویی
درمانده راسامان تویی سامان تویی ای آرزو
دراین خراب آباددل پامانده دردریای گل
آن قصه رااکنون بهل دیگرمراآنجا مجو
من کولی آواره ام تنهاترین بیچاره ام
جام مراخالی ببین تا میتوانی ده سبو
دیرآمدم دیر آمدم تنهاودلگیرآمدم
اکنون که شبگیرآمدم ازمن مریز این آبرو
سنگینی گوشم بگیر شولا و روپوشم بگیر
این عقل و این هوشم بگیرتا بشنوم گفت و شنو
آدینه دارد می رودگرمای سینه می رود
درمن نفس بشماره شد درراه لیلی کوبه کو
وصلی بده هجری ستان غم را بگیرو ده امان
بامن بمان با من بمان ای باده پیمانه جو
دلم گرفته ولی حال بهتری دارم
اگرچه ناخوشم احوال بهتری دارم
همین که از قفس آزاد می شوم خوب است
پری نمانده ولی بال بهتری دارم
چه نامه ها که رساندم به دست عاشق ها
بدون نامه ام ارسال بهتری دارم
نه شعر وصل سرایم نه راه اصل روم
چنین که کافرم اغفال بهتری دارم
دعا کنید که از قدر هم عبور کنم
یقین کنید که اعمال بهتری دارم