بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۱۳۸ مطلب با موضوع «غزل» ثبت شده است

۱۴
خرداد ۹۶

دست من کوتاه بودو ناز توبالابلند

هی توهم با این لمینت کردنت بیخود بخند

پول من  قد خرید یک عدد مسواک بود

تو ولی گفتی که دندان کاشتم بی چون و چند

گاه گاهی خواب شیرینی اگر هم دیده ام

می نویسد پای خون من فلک یک کوه قند

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

هی دعا کردیم تا بر تو نیندیشد گزند

تازه فهمیدم چرا ریش مرا می خواستی

هرچه می خواهی به این ریش بلند من بخند

از خطای عاشقی این بس که بی عقل و خرد

موریانه ها هلاک برج ایفل می شوند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۲۰
محمد رحیمی
۰۴
خرداد ۹۶

چاه کن ها چرا ته چاهند‌‌‌

چون به فکر قرار با ماهند

چاه کن ها اگرچه پایینند

عاشق و سر بلند و دلخواهند

چاه کن ها اگر چه مجنونند

عقل محضند و خوب آگاهند

آب یک شب به چاه می آید

چاه کن ها مگر چه می خواهند

ماه در جام چاه می افتد

عاقبت یک شبی که در چاهند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۶ ، ۲۰:۳۰
محمد رحیمی
۳۰
ارديبهشت ۹۶

چه حال خوب و قشنگیست اینکه من دارم

توام بیا و کنار دلم هوایی شو

هزار قلب یخی را شکست گرمایم

برای آب شدن گرم خود نمایی شو

من و تو با هم ازآن راه سخت آمده ایم

نترس و عاشق این پل ،پل هوایی شو

نسیم بود و سونامی صداش می کردند

نگفتمت توی صف نغمه لالایی شو؟

مرا ببخش که شعرم کمی عقب افتاد

بیاو همسفرشورهمسرایی شو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۰۱
محمد رحیمی
۱۴
ارديبهشت ۹۶

عذابی می کشم از این رفاقت های پنهانی

خیالت را مبر جایی که بیزارم و می دانی

تمام عمر کوشیدم نگاهم بهترین باشد

نگاهی آسمانی نه، نگاهی هرچه انسانی

تو از چشمم چه می خواهی که چشم از من نمی داری

مگر چشمم چه می گوید که در آن خیره می مانی؟

اگر که جای تو بودم ازین تردید می مردم

ازین تردید می مردم ، نه با سختی، به آسانی

من و آیینه یک رنگیم در هر لحظه دیدار

تو از آرامش من رد شدی با بهت طوفانی

تعجب می کنم از این خود آزاری خودآزاری

چه فرقی می کند هر جا که باشی ، باز ، زندانی

دل از من کنده ای اما حسود حال من هستی

کمی با خود مدارا کن ، چه شفاف و چه پنهانی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۲۸
محمد رحیمی
۰۶
ارديبهشت ۹۶

مشهور شدی به شعر آیینی

شعراز نظر تو نیست جز دینی

ای کاش به دین راستین بودی

تو پول پرست و مست و خودبینی

در لقلقه زبان چه مشهور ی

در وادی تور عین مانچینی

والله که بهتر از تو می تازد

در بازی فوتبال ماهینی

وقتی که به محفلی شوی دعوت

سنگین و سبک کنی که بنشینی

صد جور کلاس می گذاری تو

در محفل شعر پول می بینی

کو معرفتی که شاعرش باشی

اخلاص کجاست ای که پایینی

هستی متشاعری که مشهور است

شعرتو شکستنی تراز چینی

ای کاش برای معنویت بود

شعری که سروده ایش آیینی 


با عرض خاضعانه ترین ارادت ها به محضر شاعران فرهیخته آیینی کشورم .که به یکایک مخلصان و پاک سرشت هایشان کرنش و ادب وتواضع می کنم.این مرتکبات را به جهت دردی که به جان داشتم از عده قلیلی از برخی آیینی نماهایی که با شروط و ارقامشان دل محبان اهل بیت را می آزارند سرودم .

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۵۷
محمد رحیمی
۰۶
ارديبهشت ۹۶

ضعف تالیف نیست شاعر جان

کلا از محتوا فقیری تو

دوری از علم و دانش و اخلاق

ظاهرا از کتاب سیری تو

چون پری از هر آنچه تقلیدیست

دست کم درخودت اسیری تو

گر کسی جایی اصطلاحی گفت

شک ندارم که می پذیری تو

نه به معنای آن نظر داری

توی فکری فقط.بگیری تو

تو به دنبال لقمه ای نانی

یا که هیزم ویا.خمیری تو

مثل دیروز و محفل شعرت

هم خیاری و هم پنیری تو

شاعری کار بی سر و پانیست

شرم کن پا به سن و پیری تو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۳۱
محمد رحیمی
۲۷
فروردين ۹۶

دیگر تمام موی سیاهم سپید شد

لذات با تو بودن من نا پدید شد

حالا تو نیستی و شد آیینه دشمنم

اصل امید وار دلم نا امید شد

آن سو تویی که آنطرف جوی مانده ای

با خود بگو که عاقبت سرو بید شد

پر بود در نگاه تو تردید و التهاب

باران به محض رفتن تو هم اسید شد

دیگر جزیره ماند و من و خاطرات تو

با آن دلی که پیش خودش رو سپید شد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۵۲
محمد رحیمی
۲۳
فروردين ۹۶

هی پل شدیم و حادثه از ما عبور کرد

دیگر بس است هرچه که ما را مرور کرد

گفتیم پلکان ترقی که بهتر است

این بار باز مرحله از ما عبور کرد

در خواب نردبانی مان هم هزار بار

هرکس رسید  از تن دیوار دور کرد

شد حالمان شبیه به  مرغی که در قفس 

شور حماسه دارد و حس غرور کرد

آنها که بار گرده مایند و می روند

مارا همین ندیدنشان کور کور کرد

پل می زنیم بر سر تحویل حالمان

نفرین به آن که ساده نشست و قصور کرد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۲۰
محمد رحیمی
۰۳
فروردين ۹۶

 رفته ام با پای دل بیهوده می ترسانی ام

سخت می کوشی که از این راه بر گردانی ام

خاطرات با تو بودن بهترین عیش من است

عشق می داند که خوشبختم اگر زندانی ام

در کمند تو نمازم اتصالش کامل است

جای پای مهر مهرت مانده بر پیشانی ام

گاه گاهی غافل از عطر حضورت می شوم

خاک عالم بر سرم در اوج سرگردانی ام

مثل عشق مادری با من مدارا می کنی

تا نپرسم از خودم این را که تو می رانی ام

روز و ماه و سال درگیر توام تفسیر کن

جنس رفتاری که از این عشق می ترسا نی ام

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۲۹
محمد رحیمی
۲۰
اسفند ۹۵

اگرچه ماندن من بسته شد به بودن تو

ولی چه فایده از عادت سرودن تو

دلم که دیدن عکس قدیم را کم داشت

دخیل بسته نگاهش به جوی دامن تو

چه جنگ تن به تنی در گرفته رودر رو

چه حس منتشری رخنه کرده در تن تو

من از تکلف این لحظه ها دلم خون است

فقط دلم نه که خون من است گردن تو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۱۴
محمد رحیمی