۱۴
ارديبهشت ۹۹
از قلم افتاد هر کاری که با دل می کنی
همچنین آب گوارایی که تو گِل می کنی
از قلم افتاد یا من در وجودم کینه نیست
ساده می گیرم به تو آن را که مشکل می کنی
در خودت آیینه بندانی به راه انداختی
با کدورت روشنی هارا تو باطل می کنی
چند لحظه مکث کن شاید تو هم پیدا شدی
سخت فرجام بدی شد اینکه با دل می کنی
من برایت راه هارا نور باران کرده ام
راه را گم می کنی تکذیب ساحل می کنی
من برایت شهد شیرین رفاقت می شوم
وای بر تو چون مرا زهر هلاهل می کنی
محمد رحیمی
۹۹/۰۲/۱۴