بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۶۴۳ مطلب توسط «محمد رحیمی» ثبت شده است

۱۷
فروردين ۹۷

من از دیگران با خبر نیستم

فقط از تو می گویم و باورم

دهانم پر از عطر گل می شود

که اسم تو را عشق ،می آورم


نمی دانم از روز اول چه بود

وجود تو که پای دل لنگ شد

و در شهر آرام احساس من

شبانه زد و خورد شد،جنگ شد


دلم بید مجنون شد و لرز کرد

نگاه تو بال مرا آفرید

به من وسعت عشق و پرواز داد

صدایت خیال مرا آفرید


لبانت پر از شور احساس شد

و کام تو قندانی از قند بود

دهان من از قند تو مست شد

چشیدی دلی را که در بند بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۰۶
محمد رحیمی
۰۸
فروردين ۹۷

آی جماعت بین شما غریبم

متهم گندم و گاهی سیبم

خورده سرم به سنگ تنهاییام

کی بود می گف هرجا بری پات میام!؟

تازگیا آنتنا خط نمیدن؟

گوشی به افکار غلط نمیدن؟

منو میون قصه جا گذاشتین

چه حرفه ای منو بجا گذاشتین!

رفتین و چسبیدین به عادتاتون

خوب باشین و خوش به سعادتاتون

آهای جماعت دیزی ده ناری

لجن به اون بودنای بازاری

کاشکی یه راه پس و پیشی داشتم

غریبه نه،یه قومی خویشی داشتم

دلو به آتیش می کشم شبونه

تا که بشم خلاص ازین زمونه

اگر با رفتنم شما درستین

حتی خلاص از یه کامنت و پستین

زندگیتون گرم و مصفا میشه

رها ازین بحثا و حرفا میشه

میرم که آرامشتون بمونه

قشنگی و رامشتون بمونه

رسیده سن و سال من به پنجا

فشار بی امون اومد به چن جا

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۵۵
محمد رحیمی
۰۷
فروردين ۹۷

خواستم شعر بگویم که نیامد غزلم

شعر،درمانده شد و ماند،سرایش به دلم

ابر،باران نفرستاد وغزل جان نگرفت

کار من نیست که سختی بکشد مفتعلم

روز میلاد بهار است تو ای ذوق خموش

مثل هر روز سبکبال بیا در بغلم

لشگر گل به تمنای بهار آمده است

مثل زنبور عسل باش ،به خواب عسلم

کامران باش که شیرین و مصفا گردی

عید میلاد بهار است ،نگو منفعلم

شور،سر ریز شد از شعر مبارکبادم

خواستم شعر بگویم که عسل شد غزلم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۵۹
محمد رحیمی
۲۵
اسفند ۹۶

کاش می شد تورا بیآ غوشم

لحظه ها لحظه های پایانی است

سال کهنه گران گذشت ،گران

کم نیاور که بوسه مجانی است

من و تو با خدای بالا سر

این مثلث چقدر عرفانی است

دل تو رفت سمت قطب شمال

رفتنت یک جهان پریشانی است

ساحلم از کناره گیری تو

روز و شب ،بی قرارو طوفانی است

تو که زانو زدی شکستم من

لابد این کار تو مسلمانی است؟

جای شکرش بجاست مرگی هست

عاشقی بازی است و نادانی است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۱۹
محمد رحیمی
۲۱
اسفند ۹۶

هر چه می گوییم ،می گویید،تکراری نگو

شکوه کم کن ،نق نزن،اشعار بیزاری نگو

حال بد را پشت درهای غزل بهبود بخش

شعرهای ناشکیبایی و تبداری نگو

از دل امیدوار و از نشاط و گل سرا

شعر را در حالت غمناک و اجباری نگو

چاره درد تو در دست طبیبان دلی است

اینقدر از شروه های کوچه بازاری نگو

می شود خندید وقتی لب ترک برداشته؟

پس چه می گویید از زخم بد و کاری نگو؟!

حرف آتشناک در من چارشنبه سوری است

ای که می خواهی بخوابم ،وقت بیداری نگو

از شما این خنج ها بر صورت جان مانده است

با چه رویی حکم کردید از وفا داری نگو؟!

بارها بر دار تهمت هایتان جان داده ام

باز هم با اخم می گویید تکراری نگو؟!!



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۵۶
محمد رحیمی
۱۳
اسفند ۹۶

نشست کرده زمین دلم چه ناهموار

خدا کند که نداند وجود حساست

وباز مانده طوفان نوح شد جسمم

بگو به حادثه های یوسوس الناست

مرا به مسلخ هر عشق برده ای باز آر

مرا جدا بکن از قاب های عکاست

به تلخ خند زمستان به اشک شوق بهار

مزن به شیشه عمرم تو سنگ الماست

مرا به فقر خودم خوب آشنا کردی

مگر نه اینکه نشستم به روی کرباست

از آن عمارت شاهانه ات تماشا کن

ببین چگونه نظر می کنم به کریاست

اگرچه خرد شدم از تو و تفاوت خود

دلم خوش است به رفتار صاف و روراست

بریز مهره خود را به روی تخته نرد

همیشه شش نشود جفت شاید آن تاست


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۵۱
محمد رحیمی
۰۵
اسفند ۹۶

بی خبر از خانه بیرون میزنی تفسیر کن

معنی شبگرد تنها در حضور یار چیست؟؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۰۳
محمد رحیمی
۰۴
اسفند ۹۶

دوستت دارم اگر تکراری است

عاشقانه دوستت دارم چطور؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۲۶
محمد رحیمی
۰۴
اسفند ۹۶

در چنته چه داری به جز از اینهمه آشوب؟

محبوبه فتانه این قلب پر از عشق

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۵۵
محمد رحیمی
۰۱
اسفند ۹۶

حسم این روزا شبیه حس مادر مرده هاس

صورت سرخم شبیه حال سیلی خورده هاس

هر کسی اومد یه زخمی زد تو تاریکی و رفت

تازه فهمیدم که دردم مثل این پی برده هاس


کاری کردی با دلم تا عشق از یادم بره

عشقمو دادی به خسرو تا که فرهادم بره

ذهنمو از واژه ها پر کردی و شاعر شدم

در دل شب هاسرودم تا که فریادم بره


میزنم قفلی به قلبم بی کلید و بی عبور

تا ازین حجم هیاهوها برم یکجای دور

درک کن حال منو این دور پایان منه

لا اقل راضی نشو تا خرد شه در من غرور

حسم این روزا ...................................

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۳۳
محمد رحیمی