دور و بر من پر از رحیمی شده است
البته پر از یار صمیمی شده است
یک من که برای عالمی کافی بود!
پس از چه عذاب من الیمی شده است!؟
دور و بر من پر از رحیمی شده است
البته پر از یار صمیمی شده است
یک من که برای عالمی کافی بود!
پس از چه عذاب من الیمی شده است!؟
نه می خندم نه می خندانم امروز
نه فکر چونم و چندانم امروز
دهانم را مرتب می مکم من
غم انگیز است بی دندانم امروز
از حالا تا لحظه دیدار ما
میشه یه باور دقیق و حساس
ثانیه ها یکی یکی گم میشن
نوبت عاشقی از اون نوبتاس
فاصله رسیدن من به تو
فاصله هزار تا کهکشونه
هر کسی عاشقت نشه لا اقل
از لج این فاصله در امونه
تو اولش میای و دل می بری
تو آتیش عشق تو خیلی دل سوخت
اگر چه سادگی خودش سه بخشه
اما دل این حرفو تو آتیش آموخت
تمام غیبتاتو فوت آبم
بازم کلاس اولم تو عشقت
تجربه منو کی داره جز من؟؟
یعنی خرابتم خراب عشقت
عمریست توهم زده خواب و خیالم
خود خواسته در بند خیالات محالم
یا گرد زمین سالک آن نقشه گنجم
یا سر به هوا منتظر اوج وصالم
از دامنه سبز خیالات گذشتم
پاییز شد اوهام و تصاویر،وبالم
گریید هر آنکس که دلش با دل من بود
خندید هر آنکس که نظر کرد به حالم
معکوس ترین مرحله نفس و نفوسم
شیرم که گرفتار تپش های غزالم
صد شکر که دنیا به افولش گره خورده
لبخند زنان می رود آغاز زوالم.
اوکسی نیست مگر آن بت خود ساخته ات
بت خود را بشکن تا تبری بر دوش است
باید از وحشت این لحظه به لذت برسی
می برد هر که درونش خردی باهوش است
با چنین فرصت محدود چرا بت!آخر؟
کار بت چالش پیوسته هر آغوش است
عشق نامیست مقدس،هوس ساده که نیست!!
عاشقی ،سوختن و حل شدنی خاموش است
هر خس بی سر وپا لایق این عنوان نیست
به زبان می شود آموخت ، خدا در گوش است
خواب دیدم که گربه ای شده ام
و تو موش کثیف و پررویی
من به دنبال کشتنت بودم
می دویدی ز ترس هر سویی
می رسد روزی که داری آرزوی روی من
حالی از تو من بگیرم دلبر پر روی من
من منتظر تو نیستم ،راحت باش
از شهر خیالات تو بیرون زده ام
آنها که به ریش من و تو خندیدند
از عاقبت خنده ما ترسیدند
گفتند تلاش من و تو کشکی بود
از شدت حرص،کشک خود ساییدند
لبخند بزن که فرصت خنده کم است
دنیا به خودش رها شود درد و غم است
ما را به همین نشاط ها می بخشند
امروز بخند،فرصتی مغتنم است