بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان
۰۶
اسفند ۹۵

شاعر بیا به اول خط برگرد

با ریشه ها دوباره رفاقت کن

از ادعای عاشقیت برگرد

از دست عشق طرح شکایت کن

دور وبرت حباب قشنگی هست

یعنی همیشه اوج ولی خالی

از این حباب مسخره دوری کن

خود را ازین محاصره راحت کن

عق می زنی به فطرت شفافت

وقتی سکوت می شکنددر تو

از جمع حرف های عبس رم کن

عادت به ترک کردن عادت کن

شاعر شدی که شیشه جان باشی

حالا چرا تو قاتل دل هایی؟

وقتی کم است فرصت برگشتن

از این سروده سخت حمایت کن

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۲۵
محمد رحیمی
۰۵
اسفند ۹۵

شدی تو تازگی ها شکل سرپوش

شلوغی .خنده داری.یا که خاموش

پیامت را به جان دل گرفتم

بگو راحت بگو یادم  فراموش


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۵۸
محمد رحیمی
۰۵
اسفند ۹۵

چون آهنم به منطق سوهان بادها

در بند اختیار پریشان بادها

گاهی شبیه شالی سبزم که در شمال

مویش به دست شانه فرمان بادها

حرفی نمانده تا بسرایم من از خودم

می ترسم از لجاجت پیچان باد ها

وقت سلام هم  به نسیم دم پگاه

عاشق شدم  به لحن غزل خوان باد ها

باور نکن که حال دلم شاعرانه شد

تنگ غروب و وعده طوفان بادها 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۵۴
محمد رحیمی
۰۲
اسفند ۹۵

خداوندا نگهدار خودت باش

تمام عمر دادار خودت باش

درین دنیا کسی جز تو ندارم

خودت همیار و غمخوار خودت باش

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۲ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۴۴
محمد رحیمی
۰۲
اسفند ۹۵

دلم از غروب تو حالش بده

تو گفتی که با هم سفر می کنیم

منو بازی روزگارت نکن

همین فکر رفتن خیالش بده

گرفتی تو دست زمین خورده مو

منو مثل کوهی نگه داشتی

بهم بال دادی که با هم باشیم

خودت دوس نداشتی دل مرده مو 

تو و حس رفتن تو بغض غروب

بگو این شکستن چه معنایی داشت؟

به عشقت دلم شد خود آسمون

به عشقت من بد شدم خوب خوب

دلم با غروب تو حالش بده

همین فکر رفتن خیالش بده

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۲۴
محمد رحیمی
۰۱
اسفند ۹۵

گاهی پدرم به خواب من می آید

شکل ملک عذاب من می آید

بین من و او خرده حسابی مانده

با صورت ذی حساب من می آید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۵۳
محمد رحیمی
۰۱
اسفند ۹۵

احساس می کنم که تکان های آخر است

قلبم گرفته در ضربان های آخر است

بد هم نشد که می روم از دامن خیال

کابوس آخر است و تکان های آخر است

با هر بهار چهره پاییز دیدنی است

یا این خزان که ختم خزان های آخر است؟

گاهی برای رفتن خود گیر می شو م

دل می دهم به هر چه نشان های آخر است



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۳۰
محمد رحیمی
۳۰
بهمن ۹۵

زمین را با زمان درگیر تر کن

جوانی دلم را پیر تر کن

مرا از بارش برفش مترسان

خدایا گشنه ام را سیر تر کن

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۰۵
محمد رحیمی
۳۰
بهمن ۹۵

حال و هوای دور و برش ناگوار بود

وقتی به جای ابر بهاری غبار بود

چیزی نمانده بود به جشن شکوفه ها 

هرچند قصه قصه دنباله دار بود

کز کرده بود گوشه پنهان آسمان

خورشید در اسارت یک ابر تار بود

این انتظار سخت امان در میاورد

آخر بهار سبز به دردش  دچار بود

بادی وزید و بارش باران شروع شد

هر قطره پیک هزاران بهار بود

خورشید از اسارت ابر آمد و خودش

احساس کرد گل همیشه بهار بود

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۵۳
محمد رحیمی
۲۵
بهمن ۹۵

باران به هوای عشق خوب است ببار

با اینکه هوا دم غروب است ببار

با ما دونفر که چتر تردیدی نیست

پس آمدنت عین وجوب است ببار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۲۹
محمد رحیمی