۰۵
اسفند ۹۵
چون آهنم به منطق سوهان بادها
در بند اختیار پریشان بادها
گاهی شبیه شالی سبزم که در شمال
مویش به دست شانه فرمان بادها
حرفی نمانده تا بسرایم من از خودم
می ترسم از لجاجت پیچان باد ها
وقت سلام هم به نسیم دم پگاه
عاشق شدم به لحن غزل خوان باد ها
باور نکن که حال دلم شاعرانه شد
تنگ غروب و وعده طوفان بادها
۹۵/۱۲/۰۵