۰۲
اسفند ۹۵
دلم از غروب تو حالش بده
تو گفتی که با هم سفر می کنیم
منو بازی روزگارت نکن
همین فکر رفتن خیالش بده
گرفتی تو دست زمین خورده مو
منو مثل کوهی نگه داشتی
بهم بال دادی که با هم باشیم
خودت دوس نداشتی دل مرده مو
تو و حس رفتن تو بغض غروب
بگو این شکستن چه معنایی داشت؟
به عشقت دلم شد خود آسمون
به عشقت من بد شدم خوب خوب
دلم با غروب تو حالش بده
همین فکر رفتن خیالش بده
۹۵/۱۲/۰۲