بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۶۷ مطلب با موضوع «ترانه» ثبت شده است

۱۹
تیر ۹۶

وقتی که بی رحمه

دنیای عاشق ها

حرمت فدا میشه

در پای عاشق ها

امروز شیدایی

فردا نه پیدایی

هر لحظه یک جایی

ای وای عاشق ها

از  عاشقی دورم

مختارو مجبورم

بیزارم از شرح

معنای عاشق ها







۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۶ ، ۰۰:۵۳
محمد رحیمی
۱۵
تیر ۹۶

برام دعا کن بمونم کنارت

عشقی بشم مایه افتخارت

من که به جز تو کسی رو ندارم

تویی تو جون پناهموقرارم

کلید حل مشکل محالی

قشنگترین خواب پر از خیالی

برام دعا کن که نباشه کابوس

شب زده ها گم نمی شن با فانوس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۸:۵۷
محمد رحیمی
۰۲
تیر ۹۶

بهم زدی قرارتو

بگو چته عزیزم

بهم بگواشکامو باز

چرا به پات  بریزم

وقتی منو جا میذاری

بگو چه کیفی داره

پیش خودت نگفتی که

چشمای حیفی داره

یه روز میشه که شب پیشش

کم میاد از سیاهی

چی به سرتو میاره؟

شوخی چش براهی

من دیگه میرم تو بمون

هرچه میخواهی دیر کن

این دل بی معرفتو

جوون نذار و پیر کن

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۶ ، ۲۰:۴۰
محمد رحیمی
۱۳
خرداد ۹۶

وعده نکن تو ساعت خماری

قرارنذار وقتی که بی قراری

دلی خوبه که خونگی بمونه

بازاریه این دلی که تو داری

هوای پروازو ازم گرفتی

بال هامو چیدی تو قفس بذاری

همین روزا دلو نجاتش میدم

بذار همه بگن شده فراری

توخوبی اما دلی که دوبینه

نداره قد ارزن اعتباری

خودم رو با ترانه خسته کردم

همین حالام تو چرتی یا خماری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۱۸:۰۸
محمد رحیمی
۲۴
ارديبهشت ۹۶

چرا عبرت نمی گیری؟

تو از فرهاد بی شیرین

مگه قصه نمی خونی؟

پره از آه و از نفرین

نه لیلی باش و نه مجنون 

نه عاشق باش و نه دلخون 

چشات باید بشه درویش

ازین حرفا بزن بیرون 

تو شهر عاشقی هاشون

فقط یک راه بن بسته

اگرچه تلخه.افتاده

تهش یک عاشق خسته

دلت رو آسمونی کن

بذار بارون بیاد نم نم

بذار آرامشت باشه

ازین جاده برو کم کم

خیال عاشقی خوبه

فقط باشه خیال تو

اگر عاقل بشه قلبت

چه میشه خوش به حال تو

چرا عبرت نمی گیری؟؟؟؟

..............................

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۴۰
محمد رحیمی
۱۹
فروردين ۹۶

دلم گرفته باورت نمیشه

گذشتی از دلم مث همیشه

سنگای راهو با خودت کشوندی

منم که معلومه شدم یه شیشه

اگه بهار عشقمون خزون شد

تبر شدی زدی به هرچه ریشه

حالا اگه حال منو می پرسی

توی گلو بغض همیشگی شه

اسمتو توی قلب من نشوندی

تبر بودی عزیز من یا تیشه؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۴۶
محمد رحیمی
۰۶
فروردين ۹۶

چه آسونه بگی مردی

بگی همخونه دردی

توکه یادم فراموشی

تو که کوه یخ و سردی

چه آسونتر بشی عاشق

بشی با ادعا لایق

ولی وقتی که موج اومد

نه پارو باشه نه قایق

من اون یادم فراموشم

پر از اعداد خاموشم

نمی دونم چرا گاهی

پر از سرپوش آغوشم 

چقد سخته بگی مردی

عوض شی باز برگردی

بگی یادت توی قلبه

فراموشت بشه سردی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۴۸
محمد رحیمی
۰۳
فروردين ۹۶

منو بازم صدا کردی

ولی خندیدم و رفتم 

صدای هق هق اشکت

رو باز نشنیدم و رفتم

تو هی اصرا ر می کردی

بمونم توی آغوشت

من از آوار ترسیدم

که برگرده روی دوشت

تو می گفتی کجا میری؟

بمونی پیش من خوبه

من ساده نفهمیدم

برم چشمات مرطوبه

یه عمره کج خیالم من

بزنگاهو نمی شناسم

ولی باز ادعام اینه

پر از عشقم پر احساسم

منو بازم صدا کردی

نگفتی که ازم سیری

ولی حالا که برگشتم

چی می بینم؟داری میری؟

به این بیچارگی نفرین

به این آوارگی لعنت

اگه راهی داره برگرد

نذار عمرم بشه حسرت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۰۳
محمد رحیمی
۱۶
اسفند ۹۵

من از حال تو با خبر نیستم

منو توی برزخ نگه داشتی

مگه عاشقا اهل بدقولین؟

قبوله من اهل سفر نیستم

تو رفتی که جنگل پناهت بشه 

شبونه هم آغوش موجا شدی

کویر و واسه خلوتت خواستی

تا پیچ و خم کوه راهت بشه

دیگه بسه این دوری لعنتی

آخه با خیالت چقد سر کنم؟

همه آینه هارو شکستم ببین!

تحمل ندارم من پاپتی

یه روزی میایی که دیرش کمه

تو یک قاب خاکی می شم خاطره

گرفتار آوار بی تو شدن

یه جوره که انگار اسیرش کمه

من از حال تو با خبر نیستم

قبوله من اهل سفر نیستم







۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۴۳
محمد رحیمی
۰۲
اسفند ۹۵

دلم از غروب تو حالش بده

تو گفتی که با هم سفر می کنیم

منو بازی روزگارت نکن

همین فکر رفتن خیالش بده

گرفتی تو دست زمین خورده مو

منو مثل کوهی نگه داشتی

بهم بال دادی که با هم باشیم

خودت دوس نداشتی دل مرده مو 

تو و حس رفتن تو بغض غروب

بگو این شکستن چه معنایی داشت؟

به عشقت دلم شد خود آسمون

به عشقت من بد شدم خوب خوب

دلم با غروب تو حالش بده

همین فکر رفتن خیالش بده

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۲۴
محمد رحیمی