آن لحظه ی غروبِ اذا الشمسُ کُوِّرَت
یعنی تو را برای همیشه، خدای من
در گوشِ من ، صدای تو تکرار می شود؟!
یا می شود صدای تو لحن صدای من؟!
گاهی میان غرفه خوابم عصا زنان
هی راه می روی و فاتحه خیرات می کنی
بی روح و سرد و غمزده ، انگار مُرده ام
تو دور می شوی و هی هی و هیهات می کنی
شرحِ غمِ فراقِ تو یکساله می شود
یعنی چه شد که بی تو نفَس هست همچنان؟!
شاید دلیل روشن آن ، در حضور توست
مارا سپرده ای تو به دستانِ آسمان
( هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق)
( ثبت است بر جریده عالم دوام تو)
( اصلا حسین جنس غمش فرق می کند)
ما می رویم و زنده جاوید هست نام تو
محمد رحیمی