۱۰
تیر ۹۹
روزگار بدی است، می دانید؟
هیچ کس با دلش نمی مانَد
آدمی در نوشته ها غرق است
گرچه یک جمله هم نمی خواند
دلش از دست عشق، پر خون است
با زبانی که خام و بی باک است
باید این درد نامه را بارید
عاشق کاغذی؟! چه غمناک است
روزگار بدی است، کاغذ هم
دلش ازشیشه قاب ها شاکی است
هجمه ی این سیاه افسونگر
نَقلِ تنهایی و اسفناکی است
دلبری های چَرتیِ چتروم
سوختن های آن ورِ مرزند
(عاشقی های کوچه و بَرزن)
(بخدا یک قرون نمی اَرزند)
محمد رحیمی
۹۹/۰۴/۱۰
یه قرون نمی ارزند.واقعا شعر زیبایی بود استاد