انگار که از درون گور آمده بود
از چاه دلش عجیب زور آمده بود
وقتی که به او حور نبخشیده بهشت
حق داشت که با سرعت نور آمده بود
انگار که از درون گور آمده بود
از چاه دلش عجیب زور آمده بود
وقتی که به او حور نبخشیده بهشت
حق داشت که با سرعت نور آمده بود
اینقدر که سفره هایمان رنگین است
نقاش سر محل مان غمگین است
از سفره ما سفره او شد بی رنگ
ای وای قبول جرممان سنگین است
روی سخنت حساب کردم یک عمر
در معنی تو شتاب کردم یک عمر
با این همه باز پیش تو می مانم
دل را دل را مجاب کردم یک عمر
من با غزل نگفته مشکل دارم
با ذوق همیشه خفته مشکل دارم
از منظر عاشقی نگاهش کردم
یعنی چه که طول هفته مشکل دارم؟
من قاطی خرت و پرت هایت شده ام
اتمسفر عاشقانه هایت شده ام
انگار که کوله بار تو سنگین است
شرمنده که بار شانه هایت شده ام