لب شیرین
گفتند گرفتار لب شیرینند
فرهادترین خسرو این بالینند
حالا که حوالهشان به لیلی افتاد
مجنون مجازی شدۀ غمگینند
محمدرحیمی
طالع نحس
یک میخ نداشت تا به قابش بزند
سنگی که به چشم بخت خوابش بزند
اد باید از این سیاهی طالع نحس
یک میخچه در پای خرابش بزند
محمدرحیمی
درگیر گناه
عمریست منم برسراین کوچه به راه
نه چشم چرانم و نه درگیر گناه
من تیر چراغ برق لیلی هستم
لاحول و لاقوت الّا بالله
محمدرحیمی
شاخ
شاید که برای اهل فن شاخ شوم
یا لژیونر تیم گلادباخ شوم
با این همه ادعای فیلسوفانه
بد نیست که اوهام ریچاردباخ شوم