یک سال پر از ولوله هم می گذرد
این بودن بی حوصله هم می گذرد
از قسمت روزگار غمهایش بود
بهتر که همین مرحله هم می گذرد
یک سال پر از ولوله هم می گذرد
این بودن بی حوصله هم می گذرد
از قسمت روزگار غمهایش بود
بهتر که همین مرحله هم می گذرد
نه زردی تو کار مرا آسان کرد
نه سرخی من برای تو احسان کرد
ما در تب چارشنبه سوری ماندیم
باید که دل سوخته را درمان کرد
فریاد کشید و لحظه ای مردم من
آزردم و پژمردم و افسردم من
انگار که برق شهر جانم را برد
گفتم که هزار بار گل خوردم من
انگیزه حرف تازه می داد به من
می گفت به من شبیه استاد به من
اورفته و من منم به من من افتاد
از من من من هزار فریاد به من
این قدر که باد عشق در سر دارم
بی وقفه هزار چرخ پنچر دارم
بد هم نشد از دربدری های زیاد
تا چشم دلت کار کند در دارم
دنیا شده یک دهکده آزادی
سهم هنر هفتم ما شد شادی
احساس غرور دارد این متن خبر
اسکار گرفته اصغر فرهادی
گاهی پدرم به خواب من می آید
شکل ملک عذاب من می آید
بین من و او خرده حسابی مانده
با صورت ذی حساب من می آید
باران به هوای عشق خوب است ببار
با اینکه هوا دم غروب است ببار
با ما دونفر که چتر تردیدی نیست
پس آمدنت عین وجوب است ببار
من با تو از آدمیتم دور شدم
یعنی که در آغوش تو مغرور شدم
حالا همه مثل تو به من می گویند
بی جنبه ترین وصله ناجور شدم
ماندی و دلم اسیراین ماندن شد
هی خواندی و دل خراب این خواندن شد
با دلزدگی به تو نگفتم که برو؟
تو ماندی و عمر صرف این راندن شد