بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۶۴۳ مطلب توسط «محمد رحیمی» ثبت شده است

۱۵
بهمن ۹۵

بس نیست نصیحت؟دلم آدم شدنی نیست

باران کنایات شما کم شدنی نیست

گفتید کویرم من و جنگل پدرم بود

تاریخ نسازید که سر هم شدنی نیست

اینجا شب من جشن کویر است و ستاره

در جنگل اوهام شما این شدنی نیست

هم ماه کنار دل من کفتر چاهی است

هم چاه خبر دارد درهم شدنی نیست

از عاقبت اندیشی زنجیر بپرسید

فهمیده که عاشق شد و محکم شدنی نیست

دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید

افسانه عشاق فراهم شدنی نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۲۰
محمد رحیمی
۱۳
بهمن ۹۵

هوا دلگیر بود و ابر هم بود

زمین بی تاب بودو صبر هم بود

ولی باران خودش را کرد پنهان

نپرسیدی که آخر امر هم بود؟؟

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۴۷
محمد رحیمی
۱۳
بهمن ۹۵

کنار پای تغزل کمی قدم بزند

تمام کوچه احساس را رقم بزند

هزارویژگی از هر جهت نمایان بود

هزار گونه دیگر که بیش و کم بزند

رسانده اول صف عجلوا حبیبش را 

رسیده تا که مبادا حبیب دم بزند

هم اوکه دلبر قد قامت الصلات دل است

و رفته رنگ بطالت به روی غم بزند

چقدر روبروی خانه اش نشست و نرفت

چقدر طعنه به هر وقت بیش و کم بزند

 به نون والقلم از این همه نگارش ها

چقدر سجده که در پای این حرم بزند

نوشته اند که عاشق خودش دلش گیر است

نوشته اند مگر می شود به هم بزند؟؟!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۰۶
محمد رحیمی
۱۱
بهمن ۹۵

برای عشق هابیلی بیاور

کتاب شرح و تاویلی بیاور

کمی با ابرهه درگیر تر شو

بیا طیرا ابابیلی بیاور

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۳۴
محمد رحیمی
۱۱
بهمن ۹۵

از همان لحظه که درگیر نگاهت شده ام

گذر ثانیه ها را نشمارم چه کنم؟

تو مرا با عطش شاعریم خو دادی

به ردیف غزلت دل نسپارم چه کنم؟

ای که بیت الغزل دفتر اشعار منی

شب به شب در تو خودم را ننگارم چه کنم؟

گرچه بر هم زده ای مژه و رو گرداندی

من اگر بابت تو پا نفشارم چه کنم؟

یاد عشاق قدیمی نکند کرده دلت؟

سر ازین غم به بیابان نگذارم چه کنم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۰۷
محمد رحیمی
۱۰
بهمن ۹۵

لبخند بزن تبسمت شیرین است

لبخند به جا مانده تو غمگین است

هرچند که بی قرار گلخند توام

از این همه تاخیر دلم بد بین است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۴۶
محمد رحیمی
۱۰
بهمن ۹۵

از رفتن ناگاه تو باید چه کنم؟

با این غم جانکاه تو باید چه کنم؟

رفتی و شکست قامت زندگیم؟

با کوچ خدا خواه تو باید چه کنم؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۲۹
محمد رحیمی
۰۸
بهمن ۹۵

جای شش و هشت .هشت و شیشی شد ه است

سرگرم هوای خود پریشی شده است

از بس به ندای توبه هی می بارد

چشمش به هوای ابر میشی شده است

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۰۹
محمد رحیمی
۰۸
بهمن ۹۵

دلی زخم دار غم این زمانه 

شد ه خسته جان وبدور از نشانه

نه دستی که از مهر دستی بگیرد

نه مهری که دستی نشاند به شانه

پناهی نمی بینی اینجا درین شهر

به کامت نریزند چیزی مگر زهر

سلام تو بی پاسخ است ای غریبه 

دوروزی بمانی تو هم می کنی قهر

تو هم گر دوروزی دلت را نبینی 

ویک شاخه گل هم برایش نچینی

دلت آبی آسمان را نفهمد

شوی مثل دلمردگان این چنینی

یکی گویدم آشنایی کجا شد؟

چرا عاشقی مرد و باد هوا شد؟

غریبه بدان عشق رفت از دل شهر

از اینجا برو عشق ازاینجا جدا شد

سلام ای تو بوی خوش آشنایی

کجایی کجا مانده ای تو کجایی؟

به امید روزی که یادت بیایم

تو را آروز مندم ای اختفایی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۴۲
محمد رحیمی
۰۵
بهمن ۹۵

این خنده زورکی که آسان کردی

خوب است اگرچه مفت و ارزان کردی

ای کاش که پول با دلت همدل بود

تا کیف کند که خرج دندان کردی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۵۵
محمد رحیمی