اتفاقی آمدو حالی به حالی بود و رفت
خب چه بهتر، اصلن او عشق خیالی بود و رفت
هی برایم نقشه های جور واجوری کشید
چون معما آمد و ذاتش سوالی بود و رفت
شیطنت هایش برایم رنگ و بویی تازه داشت
دیر فهمیدم که عشقش دستمالی بود و رفت
کلی از قشم و ابوموسی برایم قصه گفت
دست آخر دستم آمد او شمالی بود و رفت
ای دل غمدیده چشمت آب مروارید داشت؟
شانس آوردی که یارو دست خالی بود و رفت
عشق های لحظه ای یعنی عمارت روی آب
شاعر این شعر اهل ماست مالی بود و رفت
محمد رحیمی