۲۲
آذر ۹۷
مثل دیوانه هاو اول صبح
توی یک قهوه خانه در بازار
بعد صبحانه ای شتابزده
عشق تو می کشد مرا در کار
کام می گیرم از نی قلیان
در خیالم تو روبروی منی
چشمهایت زمرد و یاقوت
کاش پلکی به روی هم نزنی
عاشقم عاشق زلالی تو
تو که از چشمه ها تمیز تری
توی قلبم فقط تویی ، یعنی
از تمام جهان عزیز تری
من حسودم به آن نی قلیان
که به لب های تو لبش گیر است
مرده بودم تو زنده ام کردی
لب وچشمان عشق، اکسیر است
محمد رحیمی
۹۷/۰۹/۲۲