مدتیه دلم میخواد بمیرم
سراغتو از خودتم نگیرم
خدا وکیلی بسه این همه درد
رنج و عذابم تا یه حدیه، مرد
من شدم آیینه عبرت برات؟
یه عمری بی عشقی و حسرت برات؟
مثل کباب روی آتیشم من
مهمون اضطراب و تشویشم من
نباس یه بار حال منو بپرسی؟
بگی چرا کجی ؟ چرا درستی؟
بگی چقد حیونی بدبخته این
گناه داره، خیلی براش سخته این؟
یه روز خوش ندیده خاک برسره
آبروی خدایی مو می بره
کاری نداره دستشو بگیرم
مامان بشم بگم برات بمیرم
درسته که خدا نباس بمیره
از بنده شم نباس سراغ بگیره؟
ببینه چی می خوره چی می پوشه
چی حسرتش شده چی آرزوشه؟
دوسد دارم خدا، ولی تو اصلن
توجهی نداری عمرن به من
اینجوری که خدا بودن آسونه
رییس این و اون بودن آسونه
وقتی میشی خدای مشتی گدا
دنیا میشه روستا و تو کدخدا
یهو پریدم از تو خواب ابلیس
دیدم که جا تر شده و بچه نیس
راستی یادم رفت که بگم خواب بودم
جدی نگیرین که بی اعصاب بودم
محمد رحیمی