بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۳۳ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۰
آذر ۹۶

پشتک و وارو میزنی؟خوب میشه حالت ؟بزن

لگد به یارو میزنی؟خوب میشه حالت ؟بزن

برو یه دکتری.کسی.بلکه عوض شه حالت

سرخودی؟دارو میزنی؟خوب میشه حالت ؟بزن

تو قایقت نشستی و خشکیده آب دریا؟

مفتکی پارو میزنی؟خوب میشه حالت ؟بزن

دوس داری که خیال کنی طاووس پا قشنگی؟

دم داری.جارو میزنی؟خوب میشه حالت ؟بزن

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۶ ، ۱۸:۳۱
محمد رحیمی
۱۸
آذر ۹۶

همین روزا یکی منو می بره از شهر چشات

توی افق خیره نشو نداره فایده ای برات

حالا که پیشتم بگو چرا نگام نمی کنی؟

تو هرم این هوای گرم منجمده رنگ صدات

مدتیه غریبه ام اینو بهم نشون دادی

یه مدته مزاحمم واسه سکوت لحظه هات

میرم ازین غربت سرد .تابه خودم حالی کنم

اینکه دلت میخواد برم نمونم این روزا باهات 

شک ندارم پشیمونی سراغ هردومون میاد

تو این قمار لعنتی من و تو میشیم کیش و مات

همین روزا یکی منو می بره از شهر چشات

توی افق خیره نشو نداره فایده ای برات



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۶ ، ۱۷:۳۵
محمد رحیمی
۱۸
آذر ۹۶

دلم خسته بود و توانی نبود

درین جسم فرسوده جانی نبود

به یک گوشه ای دنج چنبر زدم

به زخم دلم باز خنجر زدم

دلم را به دار غم آویختم

وتا شد نمک روی آن ریختم

زدو شیش و بش وقت خوبی رسید

طلوعی بداد غروبی رسید

بهاری سلامی به پاییز کرد

خزان را بهاری دلاویز کرد

در آیینه عکس رخ ماه بود

چه زیبا و جذاب و دلخواه بود

اگر ماه یک شب بیاید زمین

نگاهت کند .آسمانی.همین

نفهمی غمت از تو کی دور شد

کجا حال بد.مست و کیفور شد

همان شب.شب آب و آیینه است

دلی مملو از عشق در سینه است

تو ای ماه وقتی که زل میزنی

به گیسوی احساس گل میزنی

تو ختم کلامی .همین و تمام

و ماه تمامی نشسته به جام

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۶ ، ۱۴:۵۲
محمد رحیمی
۱۶
آذر ۹۶
شب بود و اشک بی خبر آمد سراغ چشم
اصلا خودش برای چکیدن بهانه داشت
انگار سد شکسته و سیلاب آمده
دلتای صورتم خبری محرمانه داشت
زانو زدم برابر اشکی که بی دلیل
با من نگاه دشمنی و شاخ و شانه داشت
آخر زبان اشک به این جمله باز شد
بس می کنی؟؟همین.روشی زیرکانه داشت
این یک غزل گزارش کوتاه ساده بود
شاعر گمان کنم هدفی شاعرانه داشت
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۶ ، ۰۰:۲۷
محمد رحیمی
۱۵
آذر ۹۶

دوستت دارم کاما جدی بگیر

تا که خط فاصله پر رنگ نیست

قلب را با نقطه چین ها پر نکن

عشق سرسخت است اما سنگ نیست



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۶ ، ۲۰:۴۵
محمد رحیمی
۱۵
آذر ۹۶

زمستانی ترین رنگ بهارم

مرا اینگونه می کاهی؟ غمی نیست

نه بارانی نه برفی معنیش کن

بگو اینگونه می خواهی؟ غمی نیست


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۶ ، ۲۰:۰۱
محمد رحیمی
۱۴
آذر ۹۶

میلاد طراوت است و عالم گل شد

جانها به هوای روی گل بلبل شد

با شور و ترانه نغمه شادی خواند

آهنگ وجودش دور می فا سل شد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۶ ، ۲۳:۳۳
محمد رحیمی
۱۴
آذر ۹۶

این عادت بدی که  رهایش نمی کنی

روزی  ترا به کوره عاشق پزی کشد


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۶ ، ۰۰:۳۱
محمد رحیمی
۱۳
آذر ۹۶

برایش کوزه و گل آفریدند

کنارش عشق و بلبل آفریدند

اگر گفتند کارت عشق بازیست

چرا معشوق امل افریدند؟؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۶ ، ۱۲:۱۶
محمد رحیمی
۱۳
آذر ۹۶

وقتی که سواد شاعری کم باشد

شعرش همه گونه سست و مبهم باشد

پس ذوق برای شاعران کافی نیست

باید که شرایطش فراهم باشد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۶ ، ۱۲:۱۴
محمد رحیمی