یارا
مثل یک خواهش سبزی که به باغ آمدهای
مثل آبی که پی سینه داغ آمدهای
شاهبازی تو و همصحبتی همچو منی
نه سزای تو که دیدار کلاغ آمدهای
خانهام در پس کوه نگرانی گم بود
ظلمت خانۀ ما را تو چراغ آمدهای
مانده بودم که تو را در دل دریا جویم
من کیم کین همه زیبا به سراغ آمدهای؟
بار اندوه تو بر سینۀ من سنگین بود
آفرین بر تو که یارای جناغ آمدهای
فکرم از غصه هجران تو حالش خون بود
قدح خالی ما را تو ایاغ آمدهای
رخ نورانی تو روشنی باغ دل است
جان گلها به فدایت که به باغ آمدهای