بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۵۴ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

۰۵
دی ۹۵

یارا

مثل یک خواهش سبزی که به باغ آمده‌ای

مثل آبی که پی سینه داغ آمده‌ای

شاهبازی تو و هم‌صحبتی همچو منی

نه سزای تو که دیدار کلاغ آمده‌ای

خانه‌ام در پس کوه نگرانی گم بود

ظلمت خانۀ ما را تو چراغ آمده‌ای

مانده بودم که تو را در دل دریا جویم

من کیم کین همه زیبا به سراغ آمده‌ای؟

بار اندوه تو بر سینۀ من سنگین بود

آفرین بر تو که یارای جناغ آمده‌ای

فکرم از غصه هجران تو حالش خون بود

قدح خالی ما را تو ایاغ آمده‌ای

رخ نورانی تو روشنی باغ دل است

جان گل‌ها به فدایت که به باغ آمده‌ای

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۱۹:۳۸
محمد رحیمی
۰۳
دی ۹۵

توی جنگل  انبوهی  /درخت توتی زندگی می کرد .برگ های این درخت /طعم ومزه بی نظیری داشتند.روی یکی از شاخه های درخت توت .دوتا کرم ابریشم در حال خوردن برگ بودند.کرم سمت چپی غرغر کنان در حالی که دهانش پر بود از برگ توت/به دوستش گفت/این چه سر نوشت مسخره وزجر آوری است که ما داریم ؟یا باید برگ توت بخوریم یا باید با آب دهان خودمان/خودمان را زندانی کنیم.کرم سمت راستی در حالی که تنیدن پیله را آغاز کرده بود/با صدایی نسبتا ضعیف به کرم سمت چپی گفت کارت را شروع کن دیر می شود/جا می مانی واول پشیمانی.کرم سمت چپی حرف دوستش را گوش داد وشروع کرد به خودش پیله کند...چند روز بعد.....پروانه سمت راستی از پیله درآمده بود وداشت بال هایش را توی نور خورشید خشک می کرد .با فاصله یکی دو ساعت/کرم سمت چپی /نه ببخشید/پروانه سمت چپی هم خودش را از شر پیله خلاص کرد.پروانه سمت راستی به دوستش گفت/ اوووه/چقدر زیبا شده ای؟؟وپروانه سمت چپی هم به دوستش گفت/پس خودت را چه می گویی؟تو معرکه ای /وادامه داد بی خود وبی جهت غرغر می کردم.این پروانگی به آن همه رنج ومشقت کرم بودن می ارزید.خدا در قرآن می فرماید/ان مع العسریسری/به تحقیق که پس از هر سختی آسانی وراحتی است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۵ ، ۲۱:۱۶
محمد رحیمی
۰۲
دی ۹۵

کوله‌بار

می‌رسد از راه‌های دوردست

آنکه پل شد در دل فردای من

پر تپش چون لحظه‌های بی‌قرار

مستی آورده در این شب‌های من

غنچه را بد جور اغوا می‌کند

تا شود از بهترین گل‌های من

بال‌های کهنۀ پرواز را

می‌کند تا پر زند پرهای من 

شعر‌های خسته از وزن مرا

نو‌تر از نو می‌کند نیمای من

قصۀ ایام تاریک مرا 

می‌برد با شادی حالای من

کوله باری از جواب آورده است

تا بگیرد هوش از آیای من

دوستان تردید را بیرون کنید

بشنوید این خوش ترین آوای من

این چه پروایی است در دل هایتان

بنگرید آغوش بی‌پروای من

چیست در جنس صدایم جز امید

بوی خوش می‌آید از نعنای من

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۱۵:۴۲
محمد رحیمی
۰۲
دی ۹۵

زیبایی

ای صد هزاران جوی جاری گفته‌هایت

در ریشۀ گل‌هاست جای اختفایت

پروانه از شوق حضورت بال و پر کند

سبزه‌قبا جا زد ز افسون قبایت

بلبل نوا خوانی ز یادش رفت از شرم 

هنگامه بر پا کرد پژواک صدایت

حسن از رخ گل‌های زیبا شد فراری

لرزید زیبایی ز آهنگ رسایت

باران اگر بارید از ابر  عرق بود 

باران کجا و بی نهایت آب‌هایت

من کیستم تا گویم از حیرانی باغ

بسیار حیران دیده‌ام من باغ‌هایت

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۱۵:۲۲
محمد رحیمی