بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۳۰ مطلب با موضوع «متن ادبی» ثبت شده است

۲۱
تیر ۹۹

گفتم که معجزه، تا آخرین رسول آسمانی( پیامبر اعظم ص)با خلوص نیت، در خدمت انبیای الهی بود. فقط یک سوالِ کمی شوک آور، با خود داشت. معجزه در کمال تعجب دید که در فرهنگ لغت، بُن و ریشه اش، از عَجز است. و عجز به معنای ناتوانی است. این در حالی بود که پیامبران توحیدی، هر بار که برای تقویت ایمان مومنان، و جذب کافران، با همه وجودشان احساس نیاز می کردند، از خداوند قادر ، درخواست معجزه می کردند تا قدرت و راستی خدا و دینی که به ایشان عرضه گردیده، بیشتر و بهتر، در عمق جانشان رسوخ کند.‌ولی حالا معجزه از معنای ریشه لغویش، غرق درحیرت بود. اما  از آنجا که جوینده یابنده است،معجزه به هرصورت ممکن، دریافت که عاجز شدن انبیای الهی در روند هدایت بشر، و امداد از او، دلیل پیداشدن چنین مفهومی در ریشه و اصلش شده. معجزه تبسمی کرد و از خالق مهربانش تشکر کرد و بر خود بالید.

محمد رحیمی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۹ ، ۱۳:۴۴
محمد رحیمی
۲۰
تیر ۹۹

پیامبر قوم با اصرارهای بیش از حدّ قومش، بناچار از خداوند درخواست معجزه ای عجیب کرد.و درخواستش پذیرفته شد.معجزه از ماموریتش کاملا ناراضی بود.‌معجزه از قوم پیامبر، خوشش نیامد و این جنس درخواست و شیوه درخواست را توهین به خودش و عطای خدایش می دانست.معجزه دلش می خواست، این قوم بد نهاد را به گونه ای ادب کند. ( معجزه ها چون به درخواست پیامبران و از جانب خدا می آیند، مامورند و از خود اراده ای ندارند.)او می دانست که رضایت خدایش را به همراه داشته وگرنه پا به عالم ایجاد نمی گذاشت. خودمانیم ، معجزه، انگار اعصاب معصاب درست و حسابی نداشت. پس یواشکی، با خدا به نجوا نشست.( ای خدای بزرگ و توانا، چرا این پیامبران تو، تا تقّی به توقّی می خورد، سریعا متوسل به تو برای آوردن من می شوند؟ ولی اینهمه غرو لند ، چه سودی داشت، جز تشدید روحیه نافرمانی و انکار؟؟! پس معجزه، راه رضایت را در پیش گرفت و تا آخرین رسول آسمانی، در خدمت کمک به هدایت انسان هابود.‌

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۹ ، ۰۱:۴۶
محمد رحیمی
۰۹
تیر ۹۹

کرونا نامحرم است.ماسک بزن عزیزم تا،چشم های هرزه کرونا لبخند زیبایت را ندزدد.

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۹ ، ۱۶:۵۸
محمد رحیمی
۰۱
تیر ۹۹

از جمله، شوخی های تلخ روزگار، اینکه؛

من ششم تیرماه به دنیا اومدم و برادرم هفتم تیر ماه ابدی شد.

یعنی شوخی ازین تلخ ترم داریم!!!!!!؟؟؟؟؟😦😒

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۹ ، ۱۷:۳۵
محمد رحیمی
۲۵
خرداد ۹۹

پدر سالار آسمانی شد.

بیایید در این تجربه جدید، دعای خیرمان را بدرقه سفرش کنیم. 

سفرت بی خطر و عاقبتت بخیر استاد، خدا قوت و خسته نباشی، دیگر کسی با بی مهری هایش، فراموش کاری هایش و ناسپاسی هایش،  شیشه دل نازکت را نخواهد شکست. پروازت در اوج.

 

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۹ ، ۱۷:۴۰
محمد رحیمی
۲۵
خرداد ۹۹

سبزی من از تو،

آتش تو در من!

وهچنان، بال فرشتگان به آتش کشیده می شود.

تنها ربط ما با عالم بالا. انگار نه انگار که برای پرواز سکوی پرتاب لازم است.

به فرشتگان سبز جامه، عشق بورزیم و بجای آنکه قاتل جانشان باشیم،نگهبانشان باشیم، 

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۹ ، ۰۹:۲۶
محمد رحیمی
۲۸
ارديبهشت ۹۹

زد به سرش عاشق بشه، لایق نشد.دریا شد، عمیق نشد.گوهر شد عقیق نشد. اشک شد ، رقیق نشد. رفیق شد، شفیق نشد. سکوت کرد، لال نشد. چشمه شد، زلال نشد. نقطه شد، خال نشد. فرض شد، محال نشد. گمان شد، خیال نشد. پرش کرد، بال نشد. نوشت، کتاب نشد. شب شد، خواب نشد. سوال شد، جواب نشد. حرف شد، حساب نشد. عکس شد، قاب نشد. بهم پیچید، تاب نشد. اصیل شد، ناب نشد. سرکه شد، شراب نشد. صحرا شد، سراب نشد.عجله کرد، شتاب نشد. خندید، شاد نشد. فرار کرد، آزاد نشد. فوت کرد، باد نشد. شکار کرد، صیاد نشد. شیرین رفت، فرهاد نشد. داد زد ، فریاد نشد. خسته شد، نشست، ازدرون شکست، توبه کرد و رست. دست و پاشو بست. گفت خدایی هست. گفت خدایی هست.چون که رو آورد. زد تو خال و برد. زد تو خال و برد. زد تو خال و برد

 

محمد رحیمی.                   متن ادبی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۴۸
محمد رحیمی
۲۷
ارديبهشت ۹۹

قدش یک و هفتاد، شغلش آزاد، وزنش از قلم افتاد، همه رو داده به باد، سوتی میده زیاد، از هفت مملکت آزاد، تکه کلامشه استاد، ای بخت نامراد

تفریحش بیکاری، تخصصش بی عاری، مشغله اش، بیماری، وعده هاش سرکاری، اهل مردم آزاری، وضعش بی قراری، از حقیقت فراری، حرفاش کوچه بازاری، خوراکش زهر ماری

آینده اش تباه، روزگارش سیاه، خوراکشه گناه، گداس بشکل پادشاه، خود شیفته اس و خودخواه، بخندیم بهش قاه قاه، 

دوستی نداره با کس، گرفته تنگی نفس، خودشو کرده حبس، کِز کرده توی قفس، اسیر آرزوه و هوس،گوشیش دور از دسترس، دورش پُره از مگس، مگه اینجوریشم هس؟!،

میوه اش فقط سیب، توی خونِشِه فریب، سوراخه از هردو جیب، شاعره و ادیب، فراریه از امن یجیب، نسخه می پیچه مث طبیب، مدعیه خیلی عجیب، رفتارش عجیب و غریب، درحال سقوطه و نشیب

حالا این آدم، دلش کرده رَم، به چشاش نشسته نم، کارهای خوبش کم، ولی دم به دم، گردنشو می کنه خَم، از خودش کرده رَم، دعا می کنه کم کم. والله چی بگم؟ 

عاقبتش به نور، شب قدرش سرور، نفس لوامه اش شده زور، چشم شیطون کور، با اشکای شور، هی میگه، یا نور و یانور، 

یا نور یا قدوس

                              متن ادبی

 

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۳۱
محمد رحیمی
۰۷
اسفند ۹۷

جمع مذکر سالم ، یک دروغ بزرگ است ، تا وقتی که جمع مونث سالم نباشد.

روز جمع مونث سالم مبارک

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۰۹
محمد رحیمی
۲۳
آبان ۹۷

من کاری به کار صدر مجلس نشیناش ندارم.عرشی و قدسی و کروبی و خلاصه.فرشته و معصوم و پیغمبرا و....

پر حرفیام تو محدوده چاله میدون و دور اطرافه، به قول اون ترانه جنوبی که می خوند: سیا سیاهای خومون.سفیدا نیان داخلمون.پس این تن بمیره، رفاقتا، اول خوب شیر فهم شو ، بعدش اگه خواستی لشگر سلم و تورم خبر کنی غمی نیس

من میگم:خدا ما آدمای متوسط به پایینشو، شبیه بالا نشین ها آفرید .یعنی روکش و ظاهرمون عین اورجیناله، انگار که از اوناییم، اما یه سرسوزن که باریک بشیم ملتفت می شیم ، کلی با اصلیش توفیر داریم.جلدی می رم سر اصل مطلب و مخلص کلوم اینکه (سر یا همون کله) رو نمیشد که نداشته باشیم.هرچی باشه ، نفس می کشیم ، غذا می خوریم، نیگا می کنیم، گوش می خوابونیم به اختلاط بقیه مردم و تا دلت بخواد فک میزنیم.پس کله رو نمیشد فاکتور گرفت.توی کله ام نمیشد خالی باشه.آخه گوسفند و بزم توی کله شون مغز دارن.هرچی نباشه، داخل کله ما تالار وحدت نیس که اکو بخواد.پس مغزم تو کله ما گذاشت.ولی در گوشی ملتفتت کنم که همچین اصراریم برای استفاده از مغزه نداشته و نداره.حتی بعیده که بخاطرش خیلی ام گیر بدن بعدا به ما.عوضش تا دلت بخواد ، بجای مغزمون و عقلمون، خراب دلمونیم.جون من تا اینجاشو به وراجیام عنایت کردی؟(قلبم گواهی میده)(دلم گیره بهش، دله دیگه یهو خواسته، دل که بلرزه لرزیده، تو دلم ولوله اس، خدایی دلخواهه)دیدی حالا؟ می شد تا صبح یه ریز مثال از دل بزنم .اندازه قطار تهرون مشهد.حالا کی اهل شیتیله؟ نگرخین بابا، فقط یه مثال پیدا کنین که عقل و مغز به دل فرمون داده باشه.😍دیدی حالا؟ .گشتم نبود نگرد نیس.یه مثال مثل این(عقلی کردم به دلم دستور دادم عاقلانه عاشق بشه)هرکی این مثال و بشنوه، حتما به سلامت عقل نگارنده اش می شکه. آره داداش.حتی یه موردشم واسه خاطر دل توام که شده💘پبدا نمیشه.انگار تخمشو ملخ خورده.پس می بینی که عقل و ذهن و فکر، واسه ما متوسطای رو به پایین، تزیینیه و یه آبشن اضافی محترمه که قابل عرضه نیس.فقط خدا از سر مهربونی  واسه خاطر اینکه دلمون تاکید می کنم ، دلمون نشکنه، ظاهر آبشن شو روی ما سوار کرده اما زینتیه، مثل وقتی که به دنیا اومدیم ، تا راه نیوفتاده بودیم، پاهامون تزیینی بود، وبعد از اینکه دندونای شیری مون در اومد؛ تا غذا خور نشده بودیم دندونامون زینتی بود.سرتو درد نیارم، عقل و فکر و تدبیر و تفکر و پرسش گری و...اینا همش مال از ما بهترونه و دخلی به ماها نداره.تنها هنر موروثی که توی خون ماس، دوتا کاره.البت میکیش کنیم ، یه کار بیشتر نیستش. اونم عاشق شدن و فارغ شدنه.هی فرت و فرت عاشق میشیم، فارغ میشیم.عاشق میشیم فارغ میشیم.این وسط تو بگو عقل ، سیخی چنده؟ فقط خدا وکیلی ناشکری پا شکری تلقی نشه ؟ چون زندگی ما دلی ها، من حیث المجنون، همچی جذاب ترو گرم تره.تا زندگی خالی از قال و قیل و جر و منجر و .شما دم کلفتا.کلا ماهم که طرفدار هیجان ، مخلص کلوم .دل نباشه، یه ثانیه ام توی این جهنم نمیمونم.دل دل نکن و جدی مراقبت کن از دلبری های دلت💔💜

محمد رحیمی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۷ ، ۰۰:۳۸
محمد رحیمی