الهی دق کنی ای شکل دلبر
که تیر غیب هستی جای همسر
چرا نشکست پایم وقت دیدار؟؟
که دور از جان آدم ها شدم خر
الهی دق کنی ای شکل دلبر
که تیر غیب هستی جای همسر
چرا نشکست پایم وقت دیدار؟؟
که دور از جان آدم ها شدم خر
الهی سینه ای ده آسمانی
به دلبر هم کمک کن در نشانی
بگو لطفا بجوید خانه ام را
بگیر از مادر او بد زبانی
خبر دارم که حالی زار داری
ولی از گفتن آن عار داری
اگر با من سر سازش نداری
شبیه من ولی بسیار داری
بیا تا دور یکدیگر بگردیم
بلا گردان همدیگر بگردیم
چه زشت است اینکه دیواریم و بسته
کمی روزن کمی هم در بگردیم
بگو لبخند شیرین تو چند است؟
عجب لبخند هایت دلپسند است
به خواب قهوه تلخم بیایی
که هر کابوس تلخی با تو قند است
بهار از راه آمد شاد باشیم
کمی از غصه ها آزاد باشیم
شبیه تیشه بر جان ها نیوفتیم
و یا حد اقل فرهاد باشیم
خروسی مهربان باشی لالالا
فقط آرام جان باشی لالالا
به فکر مرغ ها و جوجه ها باش
امین سایه مان باشی لالالا
مرا با قصه هایت خواب تر کن
ویا با اخم ها بی تاب تر کن
تو خورشیدی و من یک کوهی از یخ
مرا هی آب تر هی آب تر کن
شدی تو تازگی ها شکل سرپوش
شلوغی .خنده داری.یا که خاموش
پیامت را به جان دل گرفتم
بگو راحت بگو یادم فراموش
خداوندا نگهدار خودت باش
تمام عمر دادار خودت باش
درین دنیا کسی جز تو ندارم
خودت همیار و غمخوار خودت باش