تردید نکن
آنچه پیش آمد ،پیشامد نیست
پیش آورست
وتو تنها دلیل پیشامدش هستی.
امروز روز توست
وفردا روز فرزندان تو
تردید نکن
آنچه پیش آمد ،پیشامد نیست
پیش آورست
وتو تنها دلیل پیشامدش هستی.
امروز روز توست
وفردا روز فرزندان تو
چرا عبرت نمی گیری؟
تو از فرهاد بی شیرین
مگه قصه نمی خونی؟
پره از آه و از نفرین
نه لیلی باش و نه مجنون
نه عاشق باش و نه دلخون
چشات باید بشه درویش
ازین حرفا بزن بیرون
تو شهر عاشقی هاشون
فقط یک راه بن بسته
اگرچه تلخه.افتاده
تهش یک عاشق خسته
دلت رو آسمونی کن
بذار بارون بیاد نم نم
بذار آرامشت باشه
ازین جاده برو کم کم
خیال عاشقی خوبه
فقط باشه خیال تو
اگر عاقل بشه قلبت
چه میشه خوش به حال تو
چرا عبرت نمی گیری؟؟؟؟
..............................
نمی دانم
لحظه ای که باز تو
از خنده شکوفا می شوی
من
کجای گستره این خاکم
حسودم از حالا
به هرکس که گلخندتورا
هرصبحگاهان طلوع می کند
کاش فقط.کمی فرصت بود،
تا....لبخند شیرینت را،
مومیایی کنم.
لبخندی که زندگی
هرگز دکمه تکرار ندارد.
سبک سنگین نکن هی میوه هارا
کمی ورکش به پاها گیوه هارا
شپش پشتک زند در جیبت ای دوست
بیا اصلاح کن تو شیوه هارا
الهی دق کنی ای شکل دلبر
که تیر غیب هستی جای همسر
چرا نشکست پایم وقت دیدار؟؟
که دور از جان آدم ها شدم خر
الهی سینه ای ده آسمانی
به دلبر هم کمک کن در نشانی
بگو لطفا بجوید خانه ام را
بگیر از مادر او بد زبانی
آخرین روز عمرمن ای کاش
پیش پایت......چقدر پررویی
آه حیف تو نیست دلبر جان؟؟
تو مگر هالک. یا که لولویی؟؟
وقتی که خود از حال خودش آگاه است
وقتی که تمام زندگانیش آه است
باید که برای رفتنش کاری کرد
یعنی ملک الموت فقط دلخواه است
عذابی می کشم از این رفاقت های پنهانی
خیالت را مبر جایی که بیزارم و می دانی
تمام عمر کوشیدم نگاهم بهترین باشد
نگاهی آسمانی نه، نگاهی هرچه انسانی
تو از چشمم چه می خواهی که چشم از من نمی داری
مگر چشمم چه می گوید که در آن خیره می مانی؟
اگر که جای تو بودم ازین تردید می مردم
ازین تردید می مردم ، نه با سختی، به آسانی
من و آیینه یک رنگیم در هر لحظه دیدار
تو از آرامش من رد شدی با بهت طوفانی
تعجب می کنم از این خود آزاری خودآزاری
چه فرقی می کند هر جا که باشی ، باز ، زندانی
دل از من کنده ای اما حسود حال من هستی
کمی با خود مدارا کن ، چه شفاف و چه پنهانی