بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان
۰۶
آبان ۹۶

پرم از امیدی که یادم دادی

ازین عاشقی که زیادم دادی

تو گفتی بخندم به هر غصه ای

نسیم خوش اعتمادم دادی

توخواستی دلم سبز و روشن بشه

کویر دلم باغ و گلشن بشه

بهارو رسوندی که بارون بیاد

که با غصه ها سخت دشمن بشه

نگو شرم داری نگاهت کنم

دلو مست چشم سیاهت کنم

اگه حس رفتن باهاته بگو 

تا بیرون ازین اشتباهت کنم

پرم از امیدی که یادم دادی

ازین عاشقی ها زیادم دادی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۸:۲۹
محمد رحیمی
۰۴
آبان ۹۶

خبر خوب اینکه من رفتم

خبر بد تمامی از دل تو

خبر خوب اینکه خندیدم

خبر بد به دور باطل تو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۶ ، ۱۴:۳۱
محمد رحیمی
۰۱
آبان ۹۶

خودت را کرده ای بد جور اسکل

پر از شکی و تردید و توکل

فقط این کار اسکل هاست لاغیر

شدی در گیر این دور و تسلسل

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۶ ، ۱۶:۲۱
محمد رحیمی
۰۱
آبان ۹۶

فشارت رفته بالای تحمل

گذشته کارت از حد توکل

مگر یک معجزه در کار باشد

به هرصورت توسل کن توسل

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۶ ، ۱۶:۱۸
محمد رحیمی
۲۶
مهر ۹۶

دوباره بازنده منم توی قمار عاشقی

کاشکی یه روزی دربیاد یه جور دمار عاشقی

از نفس افتاده میام شوق جوونه در منه

یه بغض لعنتی میگه نمون خمار عاشقی

همیشه دلبستگیا اول وابستگی ان

یه روزی مرگت میرسه با زهرمار عاشقی

غریب و آشنا روی سنگ مزارت می خونن

جوونیشو داد تا بره توی شمار عاشقی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۶ ، ۱۸:۰۷
محمد رحیمی
۲۶
مهر ۹۶

انگار خدا رنج ترا میخواهد

تنهایی بغرنج ترا میخواهد

با عشق وداع دائمی کن ای مرد

از هرچه مسیرعشق بازی برگرد

خورجین تو خالی از دل و دلدار است

تقدیر دلت گرفته و ناچار است

لبخند بزن ولی خودت تنها باش

بیزار از عاشقی و از تن ها باش

این چند صباح مانده را دوری کن

هرقدر که می شود تو مستوری کن

یک عمر نبوده با دلت همراهی

نه دست محبتی اگر چه گاهی

اصلا تو چرا پر از معانی شده ای؟

انباشته از نام و نشانی شده ای؟

اینها که ترا برای تو میخواهند

از بخت بد تو سخت ناآگاهند

هرگز به تمنای دلی کار نکن

خود را مچل اندک و بسیار نکن

پایان جهان برای تو نزدیک است

این راه فراخ.عاقبت باریک است

این رنج.مقدس است ای مرد بفهم

لبخند بزن اگرچه بادرد.بفهم

عباس شو و به صورتت اخم بپاش

بر پای دلت نمک نمک زخم بپاش

سهم تو ازین جهان فقط بی سهمی است

این رنج اضافه حاصل بد فهمی است

انگار خدا رنج ترا میخواهد

تنهایی بغرنج ترا میخواهد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۶ ، ۰۰:۱۳
محمد رحیمی
۲۴
مهر ۹۶

وقتی که امین برادر دارا شد

اکرم به سه سوت خواهر سارا شد

یک لقمهء نان نداشت تا قبل از این

دستش به خزانه بند شد کارا شد

 

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۶ ، ۱۷:۲۴
محمد رحیمی
۲۱
مهر ۹۶

گریه کن تا که دلت زلال و نورانی بشه

توی موج گریه باش تا بره طوفانی بشه

دیگه ادعا نکن بذار اونم فانی بشه

بلکه روحانی بشه

یادته بهت می گفتم برو عادت نکنی

به تموم عاشقا حس حسادت نکنی

خودتو اسیر یک عرض ارادت نکنی

بد عبادت نکنی

تو بهم خندیدی و گوشتو دادی به هوس

خودتو رسوندی تا اسارت تنگ قفس

حالا که پشیمونی برات نمونده یه نفس

واسه تو نمونده کس

فقط اشکاته و بس

همینم خوبه که هس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۶ ، ۱۵:۲۸
محمد رحیمی
۱۹
مهر ۹۶

امشب چه مست و بی قراره دلبر

خیال کنم چاره نداره دلبر

به خود می پیچه مثل ماره دلبر

گرمه سرش چشاش خماره دلبر

دار و نداره دلبر

صبر و قرارو از دلم ربوده

خستگی هامو از تنم زدوده

یکی بگه کی بوده کی  نبوده؟

حال خوش دلبرو کی سروده؟

چه دفتری گشوده

امشبشو نبین که مست مسته

یادم نمیاد شده باشه خسته

باورتون نمیشه خود پرسته

به غیر امشب دلمو شکسته

راه دلش رو بسته

خدا کنه همیشه باشه اینجور

دلش نخواد از پیش من بشه دور

که حال من میشه حسابی ناجور

کاشکی می شد بهش بدم یه دستور

این که نشو ازم دور

این که نشو ازم دور


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۶ ، ۱۷:۴۵
محمد رحیمی
۱۷
مهر ۹۶

افتاده از رونق چرا چشم سیاهت؟

افسوس دیگر نیست آن برق نگاهت

شاید دلت ترسیده از بیداد پاییز

یا بازی رنگ است در سیمای ماهت

بی تو ببین این کوچه معنایی ندارد

این خش خش مرگ است افتاده به راهت

پاییز را بی تو چگونه سر کنم من؟

جانم فدای اشک های گاه گاهت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۶ ، ۱۹:۱۴
محمد رحیمی