سلسله موی دوست
ریزش بسیار داشت
تازه سرش طفلکی
شوره انکار داشت
سلسله موی دوست
ریزش بسیار داشت
تازه سرش طفلکی
شوره انکار داشت
گریه نکن چون که خدا عاشق است
آب خودش مشتری قایق است
هیچ بلم در دل امواج نیست
چون که بلم نازک و نالایق است
آینه با آینه یکجور نیست
آینه گه گاه نماد دق است
پشه از دست من شکایت داشت
(که تو مسکین چقدر بد بویی)
حیف نیش تمیز و سوزنیم
که تو از نوش نیش بد گویی
از شور نمک های توشیرین شده بیمار
لیلی شده در گیر فشار دم دیدار
بس کن متلک های خودت را دل مجنون
از دست تو فرهاد رسیده است به فریاد
ای دادم و بیداد.
بی رحمی و صیاد
..............................
فقط کافیه دست از ذره بودن بر دارین
نکنه فکر کردین حرفم خیلی فلسفی و مهم بود
نه بابا
اگه دست از ذره بودن بر دارین تازه میشین
یه ذره.....متوجه شدین . یه ذره .کو تا خیلی بشین.
البته اگه همه ذره ها یه ذره بشن و همه یه ذره ها یکی وهمدل بشن
میشن خیلی...این فلسفی بود.گمونم
بینی اش را به دست دکتر داد
تا تکش را کمی برد بالا
بینی کج شده مد امسال
او چه خاکی به سر کند حالا
کاش می شد به یاد شب بوها
ماه دردست همقدم باشیم
حس آن لحظه ها که یادت هست
با همان جذبه هم قسم باشیم
از بس که در کنار تو هی منقلب شدم
دنبال انقلابی اگر بوده ای منم
چون هیچ کسی نیستم آسوده ترینم
دنبال کسی باش که بی کس تر از او نیست
عشق من اندازه قد تو نیست
هیچ جاپایی پی رد تو نیست
بودن تو مایه حسرت شدو
قلب این دلداده در حد تو نیست