مادرم گفت پسر صادق باش
پدرم گفت برو لایق باش
پسرم خواست کنارش باشم
و نگفتند کمی عاشق باش
مادرم گفت پسر صادق باش
پدرم گفت برو لایق باش
پسرم خواست کنارش باشم
و نگفتند کمی عاشق باش
هم دره عمیق است و هم این بال شکسته
حالا که بلندم پر پرواز ندارم
قالیچه کجایی که سلیمان تو اینجاست
اندازه بلبل دل آواز ندارم
ترس یعنی مرا نمی بینی
تک و تنها نشسته غمگینی
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
عشق را خوشه خوشه پروین شو
خواب فرهاد باش و شیرین شو
عشق لیلی برای مجنون باش
فکر حاصل نباش و پرچین شو
دوستت دارم کاما جدی بگیر
تا که خط فاصله پر رنگ نیست
قلب را با نقطه چین ها پر نکن
عشق سرسخت است اما سنگ نیست
از نی بشنو ناله ای وای غریبی
افسوس چرا خورد پدر گندم و سیبی؟
اما نه .پدر علت این فرقت و غم نیست
شد ناله نی با دم من ساز عجیبی
نی نزن نی دلیل می خواهد
عطش سلسبیل می خواهد
تو مگر درد نی زدن داری؟
عشق.سوزی اصیل می خواهد
دلبری کن به ساز سنتورت
شده ام بی قرار و کیفورت
بی قراری که اختیاری نیست
مثل آن دلبری که مجبورت
روزگار از من و تو جز اثر خوب نخواست
از زمین لرزه دل درهم و آشوب نخواست
فرصت مهر برای دلمان محدود است
دل لرزیده جز آرامش مطلوب نخواست
خبر خوب اینکه من رفتم
خبر بد تمامی از دل تو
خبر خوب اینکه خندیدم
خبر بد به دور باطل تو