۰۸
آذر ۹۶
وقتی به آب میرسی آیینه اش بخوان
آیینه ای که عکس ترا شست و شو کند
وقتی به آب میرسی آیینه اش بخوان
آیینه ای که عکس ترا شست و شو کند
بیقراری نکن ای ماه تو در برکه آب
عکس مواج تو لو می دهد آن بالایی
بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار
وقت خوبیست برو روی سرت موی بکار
چونکه دخلت نیست خرج اندازه کن
پبش مهمان دائما خمیازه کن
آن شنیدستی که در اقصای غور
شاعری بوده است با نام بگور؟
چونکه دخلت نیست خرج اندازه کن
وقت خوابت دیر شد خمیازه کن
گل از باد خزان آزرده خاطر می شود وقتی
دل پروانه آن آغوش خوشبو را برد از یاد
ماه مهر است بیا مهر بورزیم به هم
نکند دی برسد مهر فراموش شود
کجای جوهر خودکار تو زده بالا؟؟
که لکه لکه به دامان شعر جاماندی؟
ساده لوح بودم اگر نه من و این عشق عقیم
مثل آن سنگ که بر شیشه نشیند غلط است