زمستانی ترین رنگ بهارم
مرا اینگونه می کاهی؟ غمی نیست
نه بارانی نه برفی معنیش کن
بگو اینگونه می خواهی؟ غمی نیست
زمستانی ترین رنگ بهارم
مرا اینگونه می کاهی؟ غمی نیست
نه بارانی نه برفی معنیش کن
بگو اینگونه می خواهی؟ غمی نیست
میلاد طراوت است و عالم گل شد
جانها به هوای روی گل بلبل شد
با شور و ترانه نغمه شادی خواند
آهنگ وجودش دور می فا سل شد
برایش کوزه و گل آفریدند
کنارش عشق و بلبل آفریدند
اگر گفتند کارت عشق بازیست
چرا معشوق امل افریدند؟؟
وقتی که سواد شاعری کم باشد
شعرش همه گونه سست و مبهم باشد
پس ذوق برای شاعران کافی نیست
باید که شرایطش فراهم باشد
شرمنده دلبری خیالی شده ام
البته اسیر ماست مالی شده ام
یعنی تو خیال کن توهم زده ام
بیتاب رخ جنابعالی شده ام
تیراژ خنده های قشنگت چرا کم است؟
تکرار چاپ های مکرر چرا که نه؟
ترا در خواب هایم می شناسم
چرا در وقت بیداری غریبی؟
شبیه به بزرگی در دل خواب
ولی وقتی که بیدارم تو سیبی
خودت گفتی که خیلی ساده هستی
ولی کارت شده ظاهر فریبی
من از ده کوره بالایم و تو
زبانم لال اهل دزاشیبی
منم گنجشک بی مقداروخاکی
ولی تو محشری چون عندلیبی
بمیری توی خوابم چون قذافی
بیایم ختم تو تا ملک لیبی
وقتی به آب میرسی آیینه اش بخوان
آیینه ای که عکس ترا شست و شو کند