من به امید بهار تو دلم گل دارد
باغ احساس من از عشق تو بلبل دارد
شکل گلخند تو باران بهاران من است
بودنت مژده خوشرنگ تحمل دارد
عشق، وقتی که تو باشی، به حقیقت جاریست
غنچه در مرتبه ی آن لب تو بازاریست
تپش قلب من از قلب تو مالامال است
آفرین بر توو عشقت که به این حد، کاریست
من برای تو و تو مال منی تا هستیم
هردو از معرکه عقل، سلامت جستیم
در دل حادثه بودیم ولی نشکستیم
بودم و بودی و مستانه ترین سرمستیم
وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شوم
بند را پاره کنم از همه بیگانه شوم
(بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار)
شعر را در غزل گیسوی تو شانه کنم
محمد رحیمی