خواب دیدم که گربه ای شده ام
و تو موش کثیف و پررویی
من به دنبال کشتنت بودم
می دویدی ز ترس هر سویی
خواب دیدم که گربه ای شده ام
و تو موش کثیف و پررویی
من به دنبال کشتنت بودم
می دویدی ز ترس هر سویی
می رسد روزی که داری آرزوی روی من
حالی از تو من بگیرم دلبر پر روی من
من منتظر تو نیستم ،راحت باش
از شهر خیالات تو بیرون زده ام
آنها که به ریش من و تو خندیدند
از عاقبت خنده ما ترسیدند
گفتند تلاش من و تو کشکی بود
از شدت حرص،کشک خود ساییدند
لبخند بزن که فرصت خنده کم است
دنیا به خودش رها شود درد و غم است
ما را به همین نشاط ها می بخشند
امروز بخند،فرصتی مغتنم است
من از دیگران با خبر نیستم
فقط از تو می گویم و باورم
دهانم پر از عطر گل می شود
که اسم تو را عشق ،می آورم
نمی دانم از روز اول چه بود
وجود تو که پای دل لنگ شد
و در شهر آرام احساس من
شبانه زد و خورد شد،جنگ شد
دلم بید مجنون شد و لرز کرد
نگاه تو بال مرا آفرید
به من وسعت عشق و پرواز داد
صدایت خیال مرا آفرید
لبانت پر از شور احساس شد
و کام تو قندانی از قند بود
دهان من از قند تو مست شد
چشیدی دلی را که در بند بود
آی جماعت بین شما غریبم
متهم گندم و گاهی سیبم
خورده سرم به سنگ تنهاییام
کی بود می گف هرجا بری پات میام!؟
تازگیا آنتنا خط نمیدن؟
گوشی به افکار غلط نمیدن؟
منو میون قصه جا گذاشتین
چه حرفه ای منو بجا گذاشتین!
رفتین و چسبیدین به عادتاتون
خوب باشین و خوش به سعادتاتون
آهای جماعت دیزی ده ناری
لجن به اون بودنای بازاری
کاشکی یه راه پس و پیشی داشتم
غریبه نه،یه قومی خویشی داشتم
دلو به آتیش می کشم شبونه
تا که بشم خلاص ازین زمونه
اگر با رفتنم شما درستین
حتی خلاص از یه کامنت و پستین
زندگیتون گرم و مصفا میشه
رها ازین بحثا و حرفا میشه
میرم که آرامشتون بمونه
قشنگی و رامشتون بمونه
رسیده سن و سال من به پنجا
فشار بی امون اومد به چن جا
خواستم شعر بگویم که نیامد غزلم
شعر،درمانده شد و ماند،سرایش به دلم
ابر،باران نفرستاد وغزل جان نگرفت
کار من نیست که سختی بکشد مفتعلم
روز میلاد بهار است تو ای ذوق خموش
مثل هر روز سبکبال بیا در بغلم
لشگر گل به تمنای بهار آمده است
مثل زنبور عسل باش ،به خواب عسلم
کامران باش که شیرین و مصفا گردی
عید میلاد بهار است ،نگو منفعلم
شور،سر ریز شد از شعر مبارکبادم
خواستم شعر بگویم که عسل شد غزلم