۱۸
تیر ۰۰
این سخن ها به زبان کاش نمی گردیدند
واژه ها، کاش به هرسوی، نمی چرخیدند
مهربانی دلش از هجم دل آزاری، سوخت
ریشه ها از وزش باد خزان، ترسیدند
ما کجا از نفس افتاده، به خود، پیچیدیم؟
تیغ ها بر گل پژمرده ما ، خندیدند
صحبت از صورت حق نیست، که حق معلوم است
هرچه گل بود، در این فاجعه، لب برچیدند
کاش دنیا به خودش دکمه بر گشتی داشت
کاش از یاد رود ، آنچه که از ما دیدند
محمد رحیمی
۰۰/۰۴/۱۸