۱۸
دی ۹۶
از بس برای راحت دل کار می کنم
خود را همیشه سخره و سربار می کنم
کارم شده شبیه به بازار یان شهر
دل را خراب کوچه و بازار می کنم
مرگا به من حریف زبانم نمی شوم
هی قتل عام خلق کرده و احضار می کنم
گرد گناه مثل مگس پرسه می زنم
با دیگران نباید و هشدار می کنم
گل می کنم بخاطر پروانه ها و شمع
خود را ذلیل نفس می کنم و خار می کنم
باید برای مانده ی این آبرو چه کرد؟
این خانه را به روی خود آوار می کنم
۹۶/۱۰/۱۸