۱۱
دی ۹۶
نفرین به تو ای ذوق روان در تن احساس
جاری شده در جوی خیالم بد و حساس
شب موقع آرامش من راه میوفتی
در جان وجودم بشوی لشگری از ساس
شکل غزلی عاشق و سرمست میایی
گل می کنی و قافیه می سازی و احساس
یک بار بیا چهره ژولیده صفا کن
یا سرخی چشمم که نشسته وسط کاس
گفتی غزل تلخ نگویم که روا نیست
از حد گذراندی تو تراشیدن الماس
من شاعر امید و نشاطم شکرت کو؟
ای شور نمک کم کن ازین شدت وسواس
دشمن شده ام با تو که شاعر کش و رندی
بشناس مرا ذوق روان خوب تو بشناس
۹۶/۱۰/۱۱