۲۴
دی ۹۵
سوال تازه
سوال کوچکی داشت
یه بچه از خداجون
خدا شنید حرفشو
داد یه جواب آسون
یعنی خدا بهش گفت
سوال تو یه دونهاس
بکار اونو توی خاک
حتی اگر بهونهاس
بچه سوالشو کاشت
توی یه خاک مرطوب
یواش یواش سوالش
شد یه نهال مرغوب
نهال ما قد کشید
رفت تو دل آسمون
هی بالا و بالاتر
نزدیک رنگینکمون
شاخه و برگش ولی
پر شده بود از سوال
گل داد و میوهدار شد
میوههای سفت و کال
فرشتهها ترسیدن
وقتی درخت و دیدن
رهگذرا از درخت
سوال تازه چیدن
خدا فرشتهها رو
از چیزی با خبر کرد
گفت نگرون نباشین
غصههاشون و درکرد
میوههای رسیده
شدن جواب سوال
چون که دیگه نبودن
میوههای سفت و کال
رهگذرا میچیدن
میوه هر جواب و
جوابا میگرفتن
از اونا التهاب و
۹۵/۱۰/۲۴