۱۸
دی ۹۵
پنهون
یه بغل حرفه تو سینهام
مُردم از بغض گلو گیر
پر زخمای فراقم
روحم آشفته و درگیر
واسۀ ظهور سبزت
عُمرمو حوصله کردم
تا شد از خودم نوشتم
نق زدم هی گله کردم
آره انگار که شما رو
واسه ادعا میخواستم
ولی کاش یکم شمارو
واسه شما می خواستم
توچشا غیبت کبراس
تو دلا گم شده امید
یه نفر از ما نپرسید
چرا پنهون شده خورشید؟؟؟
۹۵/۱۰/۱۸