۱۴
دی ۹۵
پای دار
مثل شبنم اشک من از مژهها افتاده بود
راز در حجم نگاهم بود اما ساده بود
چشمها در انتظار گامهای پرخروش
در تمنا تا بیاید آن که پیک جاده بود
دشت چون آن روزهای کودکی سهراب وار
پهنه پاکی که بیرنگ غم سجاده بود
گاه با نوح حوادث دست در آغوش موج
گاه آن اشکی که میبارید طوفان زاده بود
خاکها در رهگذار موجها گل میشدند
هرچه عابر بود در دریای گل افتاده بود
یکطرف ساغر شکست و یکطرف ساقی گریخت
یکطرف مستی که سرمست از شراب و باده بود
بر طناب دار چشمش مژهها بر دارها
اینچنین اشک من آنجا پای دار استاده بود
۹۵/۱۰/۱۴