۱۴
دی ۹۵
مرا تماشا کن
برای بودن و ماندن دگر توانی نیست
از این هجوم غم آلودهام امانی نیست
در این میانه ببین چشمهای بازم را
بزن بخواب خودت را مبین نیازم را
تمام کوشش من فهم تلخکامیهاست
اگر چه پختگیام در عبور خامیهاست
کنون که سربهسر از شور داد لبریزم
و با کشیدن فریاد درد میریزم
نگاه سرد و پر از کینه بر زبان دارم
گسسته رشته امید بر زبان دارم
برای من گذر از زندگی چه سنگین است
بدون دیدن و لبخند زشت و ننگین است
بیا رفیق همه لحظههای تنهایی
بیا که برده مرا صبرها شکیبایی
بیا که آمدنت یک جهان شکوفایی است
بیا که شهر تماشایی تو رویایی است
برای تجربه اینک مرا تماشا کن
هجوم وحشی غم را دوباره حاشا کن
۹۵/۱۰/۱۴