۲۳
آبان ۹۵
خاموش
ای که در رونق ربودی جلوۀ طاووس را
تازگی رو کردهای آن حسن نامحسوس را
برکهای بودی که در رؤیای دریا مانده بود
پس چه شد برهم زدی تو خواب اقیانوس را؟
آی تو از کشته داری پشته میسازی ببین
دست کم از من بگیر این عشق نه، کابوس را
دوستم داری که میخواهی بسوزم درفراق؟؟
لااقل خاموش کن این سوسوی فانوس را
میروم ازکوچه بازار دل مکّارهات
از همین حالا چه حالی میکنی افسوس را
شعلههای آه و حسرت را ببر جایی دگر
کی بترساند ز آتش عاقلی ققنوس را؟
۹۵/۰۸/۲۳