۱۲
آبان ۹۵
چگونه رسیدم؟
اگر شاعرم، شاعر کودکم
میان همه شاعران، کوچکم
پُرم از اَتل از متلهای ناب
تو ای شعر بالغ، درونم بخواب
من از بازی هفتسنگ آمدم
از این شاعریها به تنگ آمدم
توی کوچه غوغای بازی بهپاست
ولی کوچه افسوس در قصههاست
سرم میشکست و دلم شاد بود
دلم از شکستن چه آزاد بود
هوای یکی بود یکیّ نبود
پرید از سرم، آه و حسرت، چه زود
کجا رفت گرگ و سگ ناقلا
کجا ماند خرگوش فرز و بلا
چرا قد کشیدند این شعرها
به این سدّ رسیدند این شعرها
دلم ماهی کوچکش گم شده
اسیر هوسهای گندم شده
از این برکه باید به دریا پرید
و یا کودکی کرد و دریا کشید
محمدرحیمی